خطبه قاصعه

خطبه قاصِعَه
اطلاعات روایت
موضوع اجتماعی، کلامی، اخلاقی، جنگ‌های امام علی(ع) با ناکثین، قاسطین، مارقین و شجاعت امام
صادره از امام علی (ع)
اعتبار سند معتبر
منابع شیعه الیقین، الکافی، من لایحضره الفقیه، نهج البلاغه
منابع سنی ربیع الابرار، اعلام النبوة
احادیث مشهور

حدیث سلسلةالذهب.حدیث ثقلین.حدیث کساء.مقبوله عمر بن حنظلة.حدیث قرب نوافل.حدیث معراج. حدیث ولایت.حدیث وصایت.حدیث جنود عقل و جهل.حدیث شجره

خطبه قاصِعَه، طولانی‌ترین خطبه نهج البلاغه است که محتوایی اخلاقی و اجتماعی دارد و موضوع آن نکوهش تعصب و خودپسندی است. این خطبه در اواخر حکومت امیرالمؤمنین(ع) در کوفه ایراد شده و امام در این خطبه درباره تفرقه اجتماعی هشدار داده و عاملان آن را سرزنش می‌کند.

از موضوعات فرعی این خطبه، جنگ‌های امام علی(ع) با ناکثین، قاسطین و مارقین و شجاعت امام در دوره جوانی و به خاک افکندن بزرگان عرب، تربیت پیامبر(ص) از کودکی به واسطه فرشته الهی، قرابت امام علی(ع) با پیامبر و تربیت شدنش تحت نظارت او، حیله‌های ابلیس و یکی از معجزات پیامبر(ص) در حضور بزرگان قریش است.

این خطبه به صورت مستقل ترجمه و شرح شده است. شماره ترتیبی این خطبه در نسخه‌های نهج البلاغه، متفاوت است.

دلیل نامگذاری

نام نسخهشماره خطبه
المعجم المفهرس و صبحی صالح۱۹۲
فیض الاسلام و ابن میثم۲۳۴
شرح خوئی و ملاصالح۱۹۱
عبده۱۸۵
ملافتح الله۲۷۳
ابن ابی الحدید۲۳۸
فی ظلال۱۹۰

شارحان نهج البلاغه برای نامگذاری این خطبه چند دلیل ذکر کرده‌اند. سه دلیل زیر در شرح قطب راوندی آمده است:

  1. قصع در مورد نشخوار شتر به کار می‌رود و با توجه به اینکه شتر هنگام نشخوارکردن غذا را از درون به دهان می‌آورد و می‌جود و دوباره فرو می‌برد، این خطبه نیز به جهت اینکه از آغاز تا پایان، پندها و نهی‌هایش تکرار می‌شود، قاصعه نامیده شده است.
  2. قصع به معنای کشتن و خُردکردن نیز به کار می‌رود. بدین معنا گویا خطبه قاصعه، قاتل و خُردکننده ابلیس است.
  3. قصع به معنای تحقیر و کوچک‌کردن نیز به کار می‌رود. در این معنا گویا این خطبه متکبران را تحقیر می‌کند؛ هرچند مسلمان باشند.

علت صدور خطبه

در مورد علت صدور این خطبه، گفته‌اند، در اواخر خلافت حضرت، اهل کوفه که قبیله‌های گوناگونی بودند، به فساد گرویده بودند. بسیار اتفاق می‌افتاد که شخصی از محله قبیله خود خارج شده و گذارش به قبیله دیگری می‌افتاد، در این جا گاهی از بعضی افراد اندک ناراحتی می‌دید؛ در این هنگام با سر و صدای زیاد و داد و فریاد قبیله خود را به مدد می‌طلبید و با صدای بلند ندا می‌کرد؛ مثلاً:‌ ای قبیله نخع! یا‌ ای قبیله کنده! و منظورش ایجاد آشوب و فتنه بود. در این هنگام بر اثر این سر و صدا چند نفر از جوانان قبیله مقابل جمع می‌شدند و اهل قبیله خود را صدا می‌زدند و آن شخص را می‌زدند. سپس او به قبیله خود می‌آمد و یاری می‌خواست. بدین طریق بر یکدیگر شمشیر می‌کشیدند و فتنه و آشوب بر پا می‌شد بدون اینکه در واقع، منشأ و ریشه‌ای عقلایی داشته باشد. چون این کار بسیار شد، امام(ع) سوار بر ماده شتری به میانشان آمد و این خطبه را ایراد فرمود.

مضمون

خطبه قاصعه دارای محتوای اجتماعی، کلامی و اخلاقی است.

نکات اخلاقی

نفی عصبیت: در این خطبه، عصبیت و فخرفروشی، به شدت تقبیح و نکوهش می‌شود و متعصبان و یکه تازان میدان خودخواهی و جهالت، پیروان ابلیس دانسته می‌شوند.

تحسین فروتنی: خداوند انسانها را با سختیها می‌آزماید تا «فروتنی» را در دلهای آنها مستقر نماید و ابوابی باشد برای بخشش و وسیله‌هایی برای آمرزش او.

وجه نیکوی عصبیت: امام پس از نکوهش و تقیبح عصبیت، می‌فرماید: اگر به ناچار تعصب ورزیدن باید، در امور شایسته تعصب داشته باشید: در خوی‌های نیک و گزیده و کردارهای پسندیده، در بردباری، نگاهداشتن حقّ همسایه، و وفای به عهد و پیمان، و فرمانبری نیکوکاران، و نافرمانی گردنکشان، و فرا گرفتن احسان (کار نیکو) و دست کشیدن از ستم، و اهمیت دادن به خونریزی، و انصاف و دادگری برای مردم، و فرونشاندن خشم، و دوری جستن از تباهکاری در زمین.

نکات اجتماعی

تحسین وحدت: ویژگی جامعه توحیدی که در سایه پذیرش دعوت پیامبر(ص) برای مسلمانان حاکم شد، وحدت و یکپارچگی و دوری از تفرقه و قبیله‌گرایی است برخلاف جامعه جاهلی که افراد با یکدیگر درگیرند و پیوند الفتی میان آنان نیست.

تقبیح تفرقه در اجتماع: باید از اقوام گذشته عبرت بگیریم که چگونه تفرقه مایه زوال آنها شده که عامل آن، کینه هم در دل داشتن، تخم نفاق در سینه کاشتن و از هم بریدن و دست از یاری یکدیگر کشیدن بوده است.

صبر بر آزارها در راه محبت خدا و تحمل دشواریها از بیم او، گشایش و عزت را به همراه دارد. جامعه وحدتمند، دارای عزت و قدرت است و تفرقه عامل ذلت و سستی است.

نکات کلامی

وجه اینکه خداوند بندگانش را با بعضی از اموری که از آنها شناختی ندارند می‌آزماید، نفی کبر و خودبینی آنها است.

وجه فقیری انبیاء(ع): اگر انبیاء الهی انسان‌هایی ثروتمند و قدرتمند بودند که همه به ناچار سر تعظیم در مقابل آنها فرومی‌آوردند، آزمایش از میان می‌رفت و پاداش باطل می‌شد و شائبه غیر اخلاص داشت. گرسنگی، سختی‌ها، ترس و بیم‌ها انحاء وسایل آزمایش پیامبران الهی بوده است.

اینکه خانه کعبه در بیابان بی‌آب و علفی قرار گرفته است جهت اختبار و آزمودن بندگان است و اگر در میان باغستان‌ها، میوه‌ها و... بود، پاداش زیارت آن کم بود و آزمایش ناچیز.

حکمت عبادات: کبر بر دل همگان راه می‌یابد و عباداتی چون نماز، زکات، روزه برای خشوع و فروتنی و بردن خودبینی است؛ هرچند در زکات، کمک به مستمندان و بیچارگان نیز هست.

آزمایش مؤمنین با سختی‌ها: جوامع ایمانی دچار سختی‌ها و بلاها می‌شوند و این امور وسیله «آزمایش» آنهاست.

تربیت پیامبر(ص) و امام علی(ع)

امام در این خطبه، نحوه تربیت پیامبر(ص) را چنین توصیف می‌کند: «هنگامی که [پیامبر](ص) از شیر برگرفته شد، خدا بزرگترین فرشته از فرشتگانش را شب و روز همنشین او فرمود تا راه‌های بزرگواری را پیمود، و خوی‌های نیکوی جهان را فراهم آورد.»

امام علی(ع) در توصیف رابطه‌اش با پیامبر(ص) چنین می‌گوید: «آنگاه که کودک بودم مرا در کنار خود نهاد و بر سینه خویشم جاداد، و مرا در بستر خود می‌خوابانید؛ چنانکه تنم را به تن خویش می‌سود و بوی خوشِ خود را به من می‌بویانید. و ‌گاه بود که چیزی که می‌جَوید، سپس آن را به من می‌خورانید. از من دروغی نشنید، و خطایی در کردار ندید.... و من در پی او بودم -در سفر و حضر- چنانکه شتربچه در پی مادر. هر روز برای من از اخلاقِ خود نشانه‌ای برپا می‌داشت و مرا به پیروی آن می‌گماشت. هر سال در حراء خلوت می‌گزید، من او را می‌دیدم و جز من کسی وی را نمی‌دید. آن هنگام جز خانه‌ای که رسول خدا(ص) و خدیجه در آن بود، در هیچ خانه‌ای مسلمانی راه نیافته بود، من سومین آنان بودم. روشنایی وحی و پیامبری را می‌دیدم و بوی نبوت را می‌شنودم.»

شنیدن و دیدن آنچه پیامبر دید و شنید

نکته مهم دیگری که در این خطبه آمده چنین است: «من هنگامی که وحی بر او فرود آمد، آوای شیطان را شنیدم. گفتم:‌ ای فرستاده خدا این آوا چیست؟ گفت: «این شیطان است که از آن که او را نپرستند، نومید و نگران است. همانا تو می‌شنوی آنچه را من می‌شنوم و می‌بینی آنچه را من می‌بینم، جز این که تو پیامبر نیستی و وزیری و بر راه خیر می‌روی -و مؤمنان را امیری-.»

معجزه حرکت درخت

در این خطبه یکی از معجزات پیامبر(ص) که به درخواست بزرگان قریش بوده است چنین ذکر شده است:

«و من با او بودم، هنگامی که مهتران قریش نزد وی آمدند، و گفتند: «ای محمّد(ص) ! تو دعوی کاری بزرگ می‌کنی که نه پدرانت چنان دعویی داشتند، نه کسی از خاندانت. ما چیزی را از تو می‌خواهیم اگر آن را پذیرفتی و به ما نمایاندی، می‌دانیم تو پیامبر و فرستاده‌ای و گرنه می‌دانیم جادوگری دروغگویی.» گفت(ص): «چه می‌پرسید؟»

گفتند: «این درخت را برای ما بخوان تا با رگ و ریشه برآید و پیش روی تو در آید.»

گفت(ص): «خدا بر هر چیز تواناست. اگر خدا برای شما چنین کرد، می‌گروید، و به حق گواهی می‌دهید؟»

گفتند «آری.»

گفت: «من آنچه را می‌خواهید به شما نشان خواهم داد. و من می‌دانم شما به راه خیر باز نمی‌گردید. و در میان شما کسی است که در چاه افکنده شود و کسی است که گروه‌ها را بهم پیوندد و لشکر فراهم آورد».»

سپس گفت(ص): «ای درخت اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان گرویده‌ای و می‌دانی من فرستاده خدایم با رگ و ریشه از جای برآی، و پیش روی من درآی به فرمان خدای.»

پس به خدایی که او را به راستی برانگیخت، رگ و ریشه درخت از هم گسیخت و از جای برآمد بانگی سخت کنان و چون پرندگان پرزنان تا پیش روی رسول خدا(ص) بیامد، و شاخه فرازین خود را بر رسول خدا(ص) گسترد، و یکی از شاخه‌هایش را بر دوش من آورد و من در سوی راست او(ص) بودم. پس چون آنان این [[[معجزه]]] را دیدند، از روی برتری جویی و گردنکشی گفتند: «بگو تا نیم آن نزد تو آید و نیم دیگر بر جای ماند.»

پس او درخت را چنین فرمان داد و نیم آن رو سوی او نهاد، پیش آمدنی سخت شگفت آور و با بانگی هر چه سخت‌تر. چنانکه می‌خواست خود را به رسول خدا(ص) بپیچد.

پس آنان از روی ناسپاسی و سرکشی گفتند: «این نیم را بفرما تا نزد نیم خود باز رود چنانکه بود» و او درخت را چنان فرمود.

پس درخت باز گردید و من گفتم: لااله الَّا ال‍لّه،‌ ای فرستاده خدا! من نخستین کسم که به تو گروید و نخستین کس که اقرار کرد که درخت آنچه را فرمودی به فرمان خدا به جا آورد تا پیامبری تو را گواهی دهد و گفته تو را بزرگ دارد.»

پس آنان گفتند: «نه که ساحری است دروغگو، شگفت جادوگر است و چه آسان است کار او و چه کسی تو را در کارت تصدیق کند جز او!» (و قصدشان من بودم).»

سند خطبه

نویسنده کتاب مصادر نهج البلاغه پس از بیان این نکته که خطبه قاصعه طولانی‌ترین خطبه امیرالمؤمنین(ع) است که مسائل مهمی را در مواعظ بازگو می‌کند، می‌افزاید گروهی قبل از سید رضی این خطبه را در کتاب‌های خود آورده‌اند؛ از جمله نسخه‌ای به تاریخ ۲۸۰ قمری که سید بن طاووس در کتاب الیقین از آن نقل کرده، کلینی در کافی (بخش‌هایی از خطبه)، صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه (بخش‌هایی از خطبه). از اهل سنت، زمخشری در جلد اوّل ربیع الابرار و ماوردی در اعلام النبوة نیز بخش‌هایی از این خطبه را آورده‌اند.

ترجمه و شرح‌ها

این خطبه علاوه بر اینکه در ترجمه‌های صورت گرفته از کل نهج البلاغه، آمده است، ترجمه‌های مستقلی نیز دارد، مانند: روایتی از سرگذشت انسان در هماوردی با ابلیس: ترجمه خطبه قاصعه، مترجم: گروه ترجمه بنیاد نهج البلاغه.

برخی از شرح‌های مستقل این خطبه عبارتند از:

  1. درسهایی از نهج البلاغه: شرح خطبه قاصعه، حسینعلی منتظری.
  2. شرح خطبه قاصعه. فارسی. از ملا عبدالکریم بن محمد یحیی قزوینی از علمای سده یازده و دوازده.
  3. استکبار در نگاه امام علی(ع): ترجمه و تأملی در خطبه قاصعه علی(ع)، گردآوری یدالله احسانی.
  4. شرحی بر خطبه قاصعه حضرت علی(ع): راهکاری جامع در اتحاد و انسجام اسلامی و غلبه بر دشمن درون و برون، غلامحسین کمیلی.

متن و ترجمه خطبه

خطبه قاصِعَه
متن ترجمه آیت‌الله مکارم شیرازی

اَلْحَمْدُ ل‍لّهِ الَّذِی لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْكِبْرِیاءَ; وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ، وَ جَعَلَهُمَا حِمی وَ حَرَماً عَلَی غَیرِهِ، وَ اصْطَفَاهُمَا لِجَلاَلِهِ. وَ جَعَلَ ال‍لّعْنَةَ عَلَی مَنْ نَازَعَهُ فِیهِمَا مِنْ عِبَادِهِ. ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذلِكَ مَلاَئِكَتَهُ الْمُقَرَّبِینَ، لِیمِیزَ الْمُتَوَاضِعِینَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَکْبِرِینَ، فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ الْعَالِمُ بِمُضْمَرَاتِ الْقُلُوبِ، وَ مَحْجُوبَاتِ الْغُیوبِ: (إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِّنْ طِین * فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ * فَسَجَدَ الْمَلاَئِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ * إِلاَّ إِبْلِیسَ) اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِیةُ فَافْتَخَرَ عَلَی آدَمَ بِخَلْقِهِ، وَ تَعَصَّبَ عَلَیهِ لِاَصْلِهِ. فَعَدُوُّ ال‍لّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِینَ، وَ سَلَفُ الْمُسْتَکْبِرِینَ، الَّذِی وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِیةِ، وَ نَازَعَ ال‍لّهَ رِدَاءَ الْجَبْرِیةِ، وَ ادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ، وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ.

ألاَ تَرَوْنَ كَیفَ صَغَّرَهُ ال‍لّهُ بِتَكَبُّرِهِ، وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ، فَجَعَلَهُ فِی الدُّنْیا مَدْحُوراً، وَ اَعَدَّ لَهُ فِی الْاخِرَةِ سَعِیراً؟!

حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که لباس عزت و عظمت را بر خود پوشانده و این دو را ویژه خویش نه مخلوقش ساخته، و آن را حد و مرز و حرم میان خود و دیگران قرار داده و برای جلال خویش برگزیده است، لعن و نفرین را بر بندگانی که با او در این دو صفت به منازعه و ستیز برمی‌خیزند قرار داده (و آنها را از رحمتش دور ساخته است).

سپس بدین وسیله فرشتگان مقرّب خود را در بوته آزمایش قرار داد تا متواضعان آنها را از متکبران جدا سازد و با اینکه از همه آنچه در دلهاست با خبر و از اسرار نهان آگاه است، به آنها فرمود: «من بشری از گل می‌آفرینم آنگاه که آفرینش او را کامل کردم و از روح خود در او دمیدم همگی برای او سجده کنید»، فرشتگان همه بدون استثنا سجده کردند جز ابلیس که تعصب و نخوت او را فرا گرفت و به جهت خلقتش (از آتش) بر آدم افتخار کرد و به سبب اصل و ریشه‌اش نسبت به آدم تعصب ورزید، از این رو این دشمن خدا، پیشوای متعصبان و سر سلسله مستکبران شد که اساس تعصب را بنا نهاد و با خداوند در ردای جبروتیش به ستیز برخاست و لباس بزرگی و تکبر بر تن نمود و پوشش تواضع و فروتنی را از تن در آورد.

آیا نمی‌بینید چگونه خداوند او را به سبب تکبّرش کوچک شمرد و بر اثر خود برتر بینی اش وی را پست و خوار گردانید و به همین جهت او را در دنیا طرد کرد و در آخرت آتش فروزان دوزخ را برایش آماده ساخت؟

لَوْ أَرَادَ ال‍لّهُ أَنْ یخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُور یخْطَفُ الْاَبْصارَ ضِیاؤُهُ، وَ یبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ، وَ طِیب یأْخُذُ الْاَنْفَاسَ عَرْفُهُ، لَفَعَلَ. وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْاَعْنَاقُ خَاضِعَةً، وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَی فِیهِ عَلَی الْمَلاَئِكَةِ. وَ لكِنَّ ال‍لّهَ سُبْحَانَهُ یبْتَلِی خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا یجْهَلُونَ أَصْلَهُ، تَمْییزاً بِالاِخْتِبَارِ لَهُمْ، وَ نَفْیاً لِلاِسْتِکْبارِ عَنْهُمْ، وَ إِبْعَاداً لِلْخُیلاَءِ مِنْهُمْ.

فَاعْتَبِرُوا بِمَا كَانَ مِنْ فِعْلِ ال‍لّهِ بِإبْلِیسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِیلَ، وَجَهْدَهُ الْجَهِیدَ، وَ كَانَ قَدْ عَبَدَال‍لّهَ سِتَّةَ آلاَفِ سَنَة، لایدْرَی أَمِنْ سِنِی الدُّنْیا أَمْ مِنْ سِنِی الْاخِرَةِ، عَنْ كِبْرِ سَاعَة وَاحِدَة. فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِیسَ یسْلَمُ عَلَی ال‍لّهِ بِمِثْلِ مَعْصِیتِهِ؟ كَلاَّ، مَا كَانَ ال‍لّهُ سُبْحَانَهُ لِیدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بأَمْر أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا مَلَکاً. إِنَّ حُکْمَهُ فِی أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْاَرْضِ لَوَاحِدٌ. وَ مَا بَینَ ال‍لّهِ وَ بَینَ أَحَد مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَةٌ فِی إِبَاحَةِ حِمی حَرَّمَهُ عَلَی الْعَالَمِینَ.

اگر خدا می‌خواست می‌توانست آدم را از نوری بیافریند که روشنایی اش دیده‌ها را برباید و زیبایی و جمالش عقول را مبهوت کند و عطرش شامّه‌ها را مسخر سازد و اگر چنین می‌کرد گردنها در برابر آدم خاضع می‌شد و آزمایش برای فرشتگان بسیار آسان بود; ولی خداوند سبحان خلق خود را با اموری می‌آزماید که از فلسفه آن آگاهی ندارند تا (مطیعان از عاصیان) ممتاز گردند و تکبّر را از آنان بزداید و آنها را از کبر و غرور دور سازد، بنابراین، از کاری که خداوند با ابلیس کرد عبرت بگیرید، زیرا اعمال طولانی و کوششهای بسیارش را بر باد داد در حالی که خدا را شش هزار سال عبادت کرده بود، سالهایی که معلوم نیست از سالهای دنیا بود یا آخرت (آری) همه آنها را به سبب ساعتی تکبّر نابود ساخت. چگونه ممکن است کسی بعد از ابلیس همان نافرمانی او را انجام دهد ولی در برابر (خشم) خدا سالم بماند؟ نه، هرگز چنین نخواهد بود هیچ گاه خدا انسانی را با داشتن صفتی وارد بهشت نمی‌کند که بر اثر همان صفت فرشته‌ای را از بهشت بیرون کرده است. حکم او درباره اهل آسمان و زمین یکسان است و خدا با هیچ یک از خلق خود دوستی خاصی ندارد تا به سبب آن چیزی را که بر همه جهانیان تحریم کرده است بر وی مباح سازد.

اِحْذَرُوا عِبَادَ ال‍لّهِ عَدُوَّ ال‍لّهِ أَنْ یعْدِیكُمْ بِدَائِهِ، وَ أَنْ یسْتَفِزَّكُمْ بِنِدَائِهِ، وَ أَنْ یجْلِبَ عَلَیكُمْ بِخَیلِهِ وَ رَجِلِهِ. فَلَعَمْرِی لَقَدْ فَوَّقَ لَكُمْ سَهْمَ الْوَعِیدِ، وَ أَغْرَقَ إِلَیكُمْ بِالنَّزْعِ الشَّدِیدِ، وَ رَمَاكُمْ مِنْ مَكَان قَرِیب، فَقَالَ: (رَبِّ بِمآ أَغْوَیتَنِی لاَُزَینَنَّ لَهُمْ فِی الْاَرْضِ وَ لاَُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ)، قَذْفاً بِغَیب بَعِید، وَ رَجْماً بِظَنٍّ غَیرِ مُصِیب، صَدَّقَهُ بِهِ أَبْنَاءُ الْحَمِیةِ، وَ إِخْوَانُ الْعَصَبِیةِ، وَ فُرْسَانُ الْكِبْرِ وَ الْجَاهِلِیةِ. حَتَّی إِذَا انْقَادَتْ لَهُ الْجَامِحَةُ مِنْكُمْ، وَ اسْتَحْكَمَتِ الطَّمَاعِیةُ مِنْهُ فِیكُمْ، فَنَجَمَتِ الْحَالُ مِنَ السِّرِّ الْخَفِی إِلَی الْاَمْرِ الْجَلِی، اسْتَفْحَلَ سُلْطَانُهُ عَلَیكُمْ، وَ دَلَفَ بِجُنُودِهِ نَحْوَكُمْ، فَأَقْحَمُوكُمْ وَ لَجَاتِ الذُّلِّ، وَ أَحَلُّوكُمْ وَرَطَاتِ الْقَتْلِ، وَ أَوْطَؤُوكُمْ إِثْخَانَ الْجِرَاحَةِ، طَعْناً فِی عُیونِكُمْ، وَ حَزًّا فِی حُلُوقِكُمْ، وَ دَقًّا لِمَنَاخِرِكُمْ، وَ قَصْداً لِمَقَاتِلِكُمْ، وَ سَوْقاً بِخَزَائِمِ الْقَهْرِ إِلَی النَّارِ الْمُعَدَّةِ لَكُمْ. فَأَصْبَحَ أَعْظَمَ فِی دِینِكُمْ حَرْجاً، وَ أَوْرَی فِی دُنْیاكُمْ قَدْحاً مِنَ الَّذِینَ أَصْبَحْتُمْ لَهُمْ مُنَاصِبِینَ، وَ عَلَیهِمْ مُتَأَلِّبِینَ. فَاجْعَلُوا عَلَیهِ حَدَّكُمْ، وَ لَهُ جَدَّكُمْ.

ای بندگان خدا! از این دشمن خدا (ابلیس) بر حذر باشید. نکند شما را به بیماری خویش (کبر و غرور و تعصّب) مبتلا سازد و با ندای خود شما را تحریک کند و لشکریان سواره و پیاده‌اش را فریاد زند و بر ضد شما برانگیزد. به جانم سو گند! او تیر خطرناک را برای شما آماده نموده، در کمان گذارده و با قدرت تا آخرین حدّ کشیده و از مکانی نزدیک به سوی شما پرتاب نموده است و گفته است: پروردگارا! بدین جهت که مرا اغوا کردی (و از رحمت خود محروم ساختی) زرق و برق زندگی دنیا را در چشم آنها جلوه می‌دهم و همه را اغوا می‌کنم (و از رحمتت محروم می‌سازم) او در این سخن تیری در تاریکی به سوی هدفی دور دست انداخت و گمانی نادرست داشت (زیرا خواسته‌اش درباره همه انسانها صورت نپذیرفت، ولی) فرزندان تکبّر و برادران تعصب و سواران بر مرکب غرور و جهل، او را عملاتصدیق کردند و این وضع همچنان ادامه یافت تا افراد سرکش و سست ایمان لذت را در برابر خود تسلیم کرد و طمع خویش را بر شما مستحکم نمود و اسرار پنهانی آشکار شد. در این هنگام سلطه‌اش بر شما قوت گرفت و با سپاه خویش به شما حملهور شد. تا شما را به پناهگاه ذلت کشاندند و در مهلکه‌های قتل وارد کردند، و زخم خوردگان شما را در زیر پاها له کردند، نیزه‌های خود را در چشمان شما فرو بردند، گلوی شما را بریدند، بینی شما را کوبیدند، و قصد هلاکت شما کردند و (سرانجام) شما را با قهر و غلبه به سوی آتش (غضب الهی) که برایتان آماده شده بود، کشاندند. بنابراین ابلیس بزرگترین مشکل برای دین شما و آتش افروزترین دشمن برای دنیای شماست و خطرناک‌تر از همه انسانهایی است که با آنها دشمنی میورزید و برای در هم شکستن آنان عدّه و عُده گرد می‌آورید، از این رو قوت و قدرت خود را در برابر او به کار گیرید و پیوند خویش را با او قطع کنید.

لَعَمْرُ ال‍لّهِ لَقَدْ فَخَرَ عَلَی أَصْلِكُمْ، وَ وَقَعَ فِی حَسَبِكُمْ، وَ دَفَعَ فِی نَسَبِكُمْ، وَ أَجْلَبَ بِخَیلِهِ عَلَیكُمْ، وَ قَصَدَ بِرَجِلِهِ سَبِیلَكُمْ، یقْتَنِصُونَكُمْ بِكُلِّ مَكَان، وَ یضْرِبُونَ مِنْكُمْ كُلَّ بَنَان. لاَتَمْتَنِعُونَ بِحِیلَة، وَ لاتَدْفَعُونَ بِعَزِیمَة، فِی حَوْمَةِ ذُلٍّ، وَ حَلْقَةِ ضِیق، وَ عَرْصَةِ مَوْت، وَ جَوْلَةِ بَلاَء. فَأَطْفِئُوا مَا كَمَنَ فِی قُلُوبِكُمْ مِنْ نِیرَانِ الْعَصَبِیةِ وَ اَحْقَادِ الْجَاهِلِیةِ، فَإِنَّمَا تِلْكَ الْحَمِیةُ تَكُونُ فِی الْمُسْلِمِ مِنْ خَطَرَاتِ الشَّیطَانِ وَ نَخَوَاتِهِ، وَ نَزَغَاتِهِ وَ نَفَثَاتِهِ. وَ اعْتَمِدُوا وَضْعَ التَّذَلُّلِ عَلَی رُؤُوسِكُمْ، وَ إِلْقَاءَ التَعَزُّزِ تَحْتَ أَقْدَامِكُمْ، وَ خَلْعَ التَّكَبُّرِ مِنْ أَعْنَاقِكُمْ، وَاتَّخِذُوا التَّوَاضُعَ مَسْلَحَةً بَینَكُمْ وَ بَینَ عَدُوِّكُمْ إِبْلِیسَ وَ جُنُودِهِ; فَإِنَّ لَهُ مِنْ كُلِّ أُمَّة جُنُوداً وَ أَعْوَاناً، وَ رَجِلاً وَ فُرْسَاناً، وَ لاتَكُونُوا كَالْمُتَكَبِّرِ عَلَی ابْنِ أُمِّهِ مِنْ غَیرِ مَا فَضْل جَعَلَهُ ال‍لّهُ فِیهِ سِوَی مَا أَلْحَقَتِ الْعَظَمَةُ بِنَفْسِهِ مِنْ عَدَاوَةِ الْحَسَدِ، وَ قَدَحَتِ الْحَمِیةُ فِی قَلْبِهِ مِنْ نَارِ الْغَضَبِ، وَ نَفَخَ الشَّیطَانُ فِی أَنْفِهِ مِنْ رِیحِ الْكِبْرِ الَّذِی أَعْقَبَهُ ال‍لّهُ بِهِ النَّدَامَةَ، وَ أَلْزَمَهُ آثَامَ الْقَاتِلِینَ إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ.

به خدا سوگند، او (شیطان) بر اصل و ریشه شما (آدم) برتری جویی کرد و نسبت به حسب شما طعنه زد و بر نسب شما عیب گرفت، با سپاه سواره خود به شما حمله آورد و با پیاده نظامش راه را بر شما بست. آنها هر جا شما را بیابند صید می‌کنند و انگشتانتان را قطع می‌نمایند (وکارآیی را از شما می‌گیرند) هرگز نمی‌توانید (به آسانی) از چنگ آنهارهایی یابید و نه با تصمیم و اراده، به راحتی آنها را از خود برانید، این در حالی است که در جایگاه پست و دایره تنگ و صحنه مرگ و جولانگاه بلا قرار گرفته اید، بنابراین (ریشه‌ها را بخشکانید و) شراره‌های تعصب و کینه‌های جاهلیت را که در دلهایتان پنهان شده خاموش سازید، زیرا این نخوت و تعصب ناروا که در مسلمان پیدا می‌شود از القائات شیطان و نخوتها و فسادها و وسوسه‌های اوست. تاج تواضع بر سر نهید و خود برتربینی را زیر پا افکنید، حلقه‌های زنجیر تکبّر را از گردن فرو نهید و فروتنی را سنگر میان خود و دشمنتان; یعنی ابلیس و سپاهیانش قرار دهید، زیرا او از هر امتی لشکریان و یاورانی، پیادگان و سوارانی دارد (که با کمک آنها در میان همه اقوام و گروهها نفوذ می‌کند).

شما مانند آن متکبّر (قابیل) نباشید که بر فرزند مادرش (برادر با جان برابرش) بی‌آنکه بر او برتری داشته باشد تکبّر ورزید و جز خودبرتربینی ناشی از دشمنی برخاسته از حسادت در قلبش چیزی نبود. (سرانجام) آتش غضب بر اثر کبر و تعصب ناروا در دلش شعله ور شد و شیطان، باد غرور در بینی او دمید، همان کبر و غروری (که سبب قتل برادرش شد) و در پایان، خداوند به سبب آن برای او پشیمانی به بار آورد و گناه همه قاتلان را تا روز قیامت بر گردن او افکند.

لاَ وَ قَدْ أَمْعَنْتُمْ فِی الْبَغْی، وَ أَفْسَدْتُمْ فِی الْاَرْضِ مُصَارَحَةً ل‍لّهِ بِالْمُنَاصَبَةِ، وَ مُبَارَزَةً لِلْمُؤْمِنینَ بِالْمُحَارَبَةِ. فَال‍لّهَ ال‍لّهَ فِی كِبْرِ الْحَمِیةِ وَ فَخْرِ الْجَاهِلِیةِ! فَإِنَّهُ مَلاَقِحُ الشَّنَآنِ، وَ مَنَافِخُ الشَّیطَانِ، الَّتِی خَدَعَ بِهَا الْاُمَمَ الْمَاضِیةَ، وَ الْقُرُونَ الْخَالِیةَ. حَتَّی أَعْنَقُوا فِی حَنَادِسِ جَهَالَتِهِ، وَ مَهَاوِی ضَلاَلَتِهِ، ذُلُلاً عَنْ سِیاقِهِ، سُلُساً فِی قِیادِهِ. أَمْراً تَشَابَهَتِ الْقُلُوبُ فِیهِ، وَ تَتَابَعَتِ الْقُرُونُ عَلَیهِ، وَ كِبْراً تَضَایقَتِ الصُّدُورُ بِهِ.

أَلاَ فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ مِنْ طَاعَةِ سَادَاتِكُمْ وَ كُبَرَائِكُمْ! الَّذِینَ تَكَبَّرُوا عَنْ حَسَبِهِمْ، وَ تَرَفَّعُوا فَوْقَ نَسَبِهِمْ، وَ أَلْقَوُا الْهَجِینَةَ عَلَی رَبِّهِمْ، وَ جَاحَدُوا ال‍لّهَ عَلَی مَا صَنَعَ بِهِمْ، مُكَابَرَةً لِقَضَائِهِ، وَ مُغَالَبَةً لاِلاَئِهِ. فَإِنَّهُمْ قَوَاعِدُ أَسَاسِ الْعَصَبِیةِ، وَ دَعَائِمُ أَرْكَانِ الْفِتْنَةِ، وَ سُیوفُ اعْتِزَاءِ الْجَاهِلِیةِ. فَاتَّقُوا ال‍لّهَ وَ لاتَكُونُوا لِنِعَمِهِ عَلَیكُمْ أَضْدَاداً، وَ لالِفَضْلِهِ عِنْدَكُمْ حُسَّاداً. وَ لاتُطِیعُوا الْاَدْعِیاءَ الَّذِینَ شَرِبْتُمْ بِصَفْوِكُمْ كَدَرَهُمْ، وَ خَلَطْتُمْ بِصِحَّتِكُمْ مَرَضَهُمْ، وَ أَدْخَلْتُمْ فِی حَقِّكُمْ بَاطِلَهُمْ، وَ هُمْ أَسَاسُ الْفُسُوقِ، وَ أَحْلاَسُ الْعُقُوقِ. اتَّخَذَهُمْ إِبْلِیسُ مَطَایا ضَلاَل. وَ جُنْداً بِهِمْ یصُولُ عَلَی النَّاسِ، وَ تَرَاجِمَةً ینْطِقُ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ، اسْتِرَاقاً لِعُقُولِكُمْ وَ دُخُولاً فِی عُیونِكُمْ، وَ نَفْثاً فِی أَسْمَاعِكُمْ. فَجَعَلَكُمْ مَرْمَی نَبْلِهِ، وَ مَوْطِئَ قَدَمِهِ، وَ مَأْخَذَ یدِهِ.

آگاه باشید شما در سرکشی و ستم افراط کردید و برای دشمنی آشکار با خدا و مبارزه با مؤمنان راستین به فساد در زمین و ستیز برخاستید. خدا را ! خدا را ! از کبر و تعصب ناروا و تفاخر جاهلیت بپرهیزید که سبب ایجاد کینه و دشمنی و جایگاه وسوسه‌های شیطان است. اینها همان چیزی است که شیطان به وسیله آن، امتهای پیشین و اقوام گذشته را فریفت تا آنجا که در تاریکیهای جهل فرو رفتند و در گودالها و دامهای ضلالت او سقوط کردند، به آسانی تسلیم او شدند و رهبری او را پذیرفتند و آنها را به هر جا که خاطر خواه او بود برد. آنها پیروی از چیزی کردند که دلها در آن شبیه و هماهنگ بود و قرنها پی در پی بر آن گذشت و کبر و غروری را پذیرا شدند که (بر اثر فزونی) سینه‌ها با آن تنگ شد.

به هوش باشید، بترسید و بر حذر باشید از پیروی و اطاعت (کورکورانه) بزرگترها و رؤسایتان، همانها که به سبب موقعت خود، تکبّر میورزند و خویش را بالاتر از نسب خود می‌شمرند، اعمال نادرست خود را به خدا نسبت می‌دهند و به انکار نعمتهای او برمی‌خیزند تا با قضایش ستیز کنند و بر نعمتهایش چیره شوند، زیرا آنها اساس و بنیان تعصب و ستون و ارکان فتنه و فساد و شمشیرهای تکبّر جاهلیت‌اند.

از خدا بترسید و با نعمتهایی که او به شما ارزانی داشته مخالفت نکنید و نسبت به فضل و بخشش او به یکدیگر حسادت نورزید. از افراد بی‌اصل و نسب اطاعت نکنید همانها که بر اثر صفای باطن خویش، آب تیره نفاقشان را نوشیدید و تندرستی خویش را با بیماری آنها آمیختید و در اعتقاد حق خود، عقیده باطل آنها را راه دادید، آنها اساس گناه و همنشین نافرمانی و عصیانند آنها کسانی هستند که شیطان آنان را مرکبهای راهوار ضلالت قرار داده و سپاهی که به وسیله آنان به مردم غافل حمله می‌کند و از آنها به عنوان سخنگوی خود (برای بیان مقاصد خوش) بهره می‌گیرد تا عقلهایتان را بدزدد، در چشمهای شما نفوذ کند و در گوشهایتان (اباطیل را) بدمد و به این ترتیب شما را هدف تیرهای خود و پایمال قدمهایش قرار داد و گلوی شما را در دست خود فشرد!

اِعْتَبِرُوا بِمَا أَصَابَ الْاُمَمَ الْمُسْتَکْبِرِینَ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنْ بَأْسِ ال‍لّهِ وَصَوْلاَتِهِ، وَ وَقَائِعِهِ وَ مَثُلاَتِهِ، وَ اتَّعِظُوا بِمَثَاوِی خُدُودِهِمْ، وَ مَصَارِعِ جُنُوبِهِمْ، وَ اسْتَعِیذُوا بِال‍لّهِ مِنْ لَوَاقِحِ الْكِبْرِ، كَمَا تَسْتَعِیذُونَهُ مِنْ طَوَارِقِ الدَّهْرِ.

فَلَوْ رَخَّصَ ال‍لّهُ فِی الْكِبْرِ لِاَحَد مِنْ عِبَادِهِ لَرَخَّصَ فِیهِ لِخَاصَّةِ أَنْبِیائِهِ وَ أَوْلِیائِهِ; وَ لكِنَّهُ سُبْحَانَهُ كَرَّهَ إِلَیهِمُ التَّكَابُرَ، وَ رَضِی لَهُمُ التَّوَاضُعَ، فَأَلْصَقُوا بِالْاَرْضِ خُدُودَهُمْ، وَ عَفَّرُوا فِی التُّرَابِ وُجُوهَهُمْ. وَ خَفَضُوا أَجْنِحَتَهُمْ لِلْمُؤْمِنِینَ، وَ کانُوا قَوْماً مُسْتَضْعَفِینَ. قَدِ اخْتَبَرَهُمُ ال‍لّهُ بِالْمَخْمَصَةِ، وَ ابْتَلاَهُمْ بِالْمَجْهَدَةِ، وَ امْتَحَنَهُمْ بِالْمَخَاوِفِ، وَ مَخَضَهُمْ بِالْمَكَارِهِ. فَلاَ تَعْتَبِرُوا الرِّضَی وَ السُّخْطَ بِالْمَالِ وَ الْوَلَدِ جَهْلاً بِمَواقِعِ الْفِتْنَةِ، وَ الْاِخْتِبَارِ فِی مَوْضِعِ الْغِنَی وَ الْاِقْتِدَارِ، فَقَدْ قَالَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی: (أَیحْسَبُونَ أنَّمَا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مَّال وَ بَنِینَ * نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیرَاتِ بَلْ لایشْعُرُونَ). فَإِنَّ ال‍لّهَ سُبْحَانَهُ یخْتَبِرُ عِبَادَهُ الْمُسْتَکْبِرِینَ فِی أَنْفُسِهِمْ بِأَوْلِیائِهِ الْمُسْتَضْعَفِینَ فِی أَعْینِهِمْ.

از آنچه به امتهای مستکبر پیشین از عذاب الهی و کیفرها و مجازاتهای او رسید عبرت بگیرید و از قبرهای آنها و خوابگاهشان در زیر خاک پند آموزید و به خدا از آثار شوم کبر پناه برید، آن گونه که از بلاها و مشکلات روزگار به او پناه می‌برید. اگر خدا به کسی از بندگانش اجازه تکبّر ورزیدن می‌داد، نخست اجازه آن را به پیامبران و اولیای خاصّش داده بود; ولی خداوند سبحان تکبّر را برای آنها منفور شمرد و تواضع و فروتنی را برای آنان پسندید. به همین دلیل آنها گونه‌های خود را (در پیشگاه او) بر زمین می‌نهادند و صورتها را به خاک می‌ساییدند; پر و بال خویش را برای مؤمنان فرو می‌نهادند و همچون مستضعفان، ساده می‌زیستند.

خداوند آنها را با گرسنگی آزمایش کرد و به مشقّت و رنج مبتلا ساخت; با امور خوفناک امتحان نمود و با حوادث ناخوشایند خالص گردانید.

ثروت و اولاد (بود و نبود یا کم و زیاد آن) را دلیل بر خشنودی یا خشم خدا نگیرید که این ناشی از جهل و بی‌خبری نسبت به آزمایشهای الهی در مورد بی‌نیازی و قدرت است (همان گونه که) خداوند سبحان فرموده است: «آیا گمان می‌کنند مال و فرزندانی که به آنها می‌بخشیم دلیل بر این است که نیکیها را به سرعت برای آنان فراهم می‌سازیم (چنین نیست)، بلکه آنها درک نمی‌کنند». (آری) خداوند کسانی را از بندگانش که خود را برتر می‌بینند به وسیله اولیای خود که در نظر آنها مستضعفند آزمایش می‌کنند.

لَقَدْ دَخَلَ مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ وَ مَعَهُ أَخُوهُ هَارُونَ(علیهما السلام)عَلَی فِرْعَوْنَ، وَ عَلَیهِمَا مَدَارِعُ الصُّوفِ، وَ بِأَیدِیهِمَا الْعِصِی، فَشَرَطَا لَهُ إِنْ أَسْلَمَ بَقَاءَ مُلْكِهِ، وَ دَوَامَ عِزِّهِ; فَقَالَ:

«أَلاَ تَعْجَبُونَ مِنْ هذَینِ یشْرِطَانِ لِی دَوَامَ الْعِزِّ، وَ بَقَاءَالْمُلْكِ; وَ هُمَا بِمَا تَرَوْنَ مِنْ حَالِ الْفَقْرِ وَ الذُّلِّ، فَهَلاَّ أُلْقِی عَلَیهِمَا أَسَاوِرَةٌ مِنْ ذَهَب»؟ إِعْظَاماً لِلذَّهَبِ وَ جَمْعِهِ، وَ احْتِقَاراً لِلصُّوفِ وَ لُبْسِهِ! وَ لَوْ أَرَادَ ال‍لّهُ سُبْحَانَهُ لِاَنْبِیائِهِ حَیثُ بَعَثَهُمْ أَنْ یفْتَحَ لَهُمْ كُنُوزَ الذِّهْبَانِ، وَ مَعَادِنَ الْعِقْیانِ، وَ مَغَارِسَ الْجِنَانِ، وَ أَنْ یحْشُرَ مَعَهُمْ طُیورَ السَّماءِ وَ وُحُوشَ الْاَرَضِینَ لَفَعَلَ، وَ لَوْ فَعَلَ لَسَقَطَ الْبَلاَءُ، وَ بَطَلَ الْجَزَاءُ، وَ اضْمَحَلَّتِ الْاَنْبَاءُ، وَ لَمَا وَجَبَ لِلْقَابِلِینَ أُجُورُ الْمُبْتَلِینَ، وَ لااسْتَحَقَّ الْمُؤْمِنُونَ ثَوَابَ الُْمحْسِنِینَ، وَ لالَزِمَتِ الْاَسْمَاءُ مَعَانِیهَا. وَ لكِنَّ ال‍لّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِی قُوَّة فِی عَزَائِمِهِمْ، وَضَعَفَةً فِیمَا تَرَی الْاَعْینُ مِنْ حَالاَتِهِمْ، مَعَ قَنَاعَة تَمْلاَُ الْقُلُوبَ وَ الْعُیونَ غِنی، وَ خَصَاصَة تَمْلاَُ الْاَبْصَارَ وَ الْاَسْمَاعَ أَذی.

موسی بن عمران با برادرش هارون بر فرعون وارد شدند در حالی که پیراهنهای بلند پشمین به تن داشتند و در دست هر کدام عصایی (همچون عصای چوپانها) بود (او را دعوت به سوی خداوند یگانه کردند و) با او شرط کردند که اگر تسلیم فرمان خدا شود عزّت و قدرتش پایدار و حکومتش بر قرار خواهد بود; ولی فرعون گفت: آیا از این دو نفر تعجّب نمی‌کنید که بقای ملک و دوام عزّتم را تضمین می‌کنند در حالی که فقر و ذلّت از سر و وضعشان می‌بارد؟! (اگر راست می‌گویند) چرا دستبندهایی از طلا (از سوی خدا) به آنها داده نشده است؟

این سخن را فرعون به جهت بزرگ شمردن طلا و گردآوری آن و تحقیر پشم و پوشیدن آن گفت، در حالی که اگر خداوند سبحان می‌خواست به هنگام مبعوث ساختن پیامبرانش درهای گنجهای طلا و معادن زر ناب و باغهای خرّم و سرسبز را به روی آنها بگشاید; می‌گشود و اگر اراده می‌کرد پرندگان آسمان و وحوش زمین را همراه آنها گسیل دارد; می‌داشت; ولی اگر این کار را می‌کرد ارزش آزمایش از میان می‌رفت، پاداش و جزای نیکوکاران بی‌اثر می‌شد و وعده‌های الهی بی‌فایده می‌گشت، مطیعان، مستحقّ اجر و پاداش امتحان دهندگان نمی‌شدند و مؤمنان استحقاق ثواب نیکوکاران را نمی‌یافتند و نامها (نام مسلم، مؤمن، مخلص و...) با معانی خود همراه نمی‌گشت. اما خداوند سبحان پیامبران خود را از نظر عزم و اراده، قوی و از نظر ظاهر، فقیر و تهیدست در چشم مردم قرار داد; ولی فقری توأم با قناعتی که قلبها و چشمها را پر از غنا می‌کرد، همراه ضعف ظاهری که چشمها و گوشها (ی دنیاپرستان) را آزار می‌داد (در جهات معنوی، قوی و نیرومند و در جهات مادّی، ساده و بی‌آلایش بودند).

لَوْ كَانَتِ الْاَنْبِیاءُ أَهْلَ قُوَّة لاتُرَامُ، وَ عِزَّة لاَتُضَامُ، وَ مُلْک تُمَدُّ نَحْوَهُ أَعْنَاقُ الرِّجَالِ، وَ تُشَدُّ إِلَیهِ عُقَدُ الرِّحَالِ، لَكَانَ ذلِكَ أَهْوَنَ عَلَی الْخَلْقِ فِی الإِعْتِبَارِ، وَ أَبْعَدَ لَهُمْ فِی الإِسْتِکْبَارِ، وَ لاَمَنُوا عَنْ رَهْبَة قَاهِرَة لَهُمْ، أَوْ رَغْبَة مَائِلَة بِهِمْ، فَكَانَتِ النِّیاتُ مُشْتَرَكَةً، وَالْحَسَنَاتُ مُقْتَسَمَةً. وَ لكِنَّ ال‍لّهَ سُبْحَانَهُ أَرَادَ أَنْ یكُونَ الاِتِّبَاعُ لِرُسُلِهِ، وَ التَّصْدِیقُ بِكُتُبِهِ، وَ الْخُشُوعُ لِوَجْهِهِ، وَ الاِسْتِكَانَةُ لِاَمْرِهِ، وَ الاِسْتِسْلاَمُ لِطَاعَتِهِ، أُمُوراً لَهُ خَاصَّةً لاتَشُوبُهَا مِنْ غَیرِهَا شَائِبَةٌ.وَ كُلَّمَا کانَتِ الْبَلْوَی وَ الاِخْتِبَارُ أَعْظَمَ کانَتِ الْمَثُوبَةُ وَ الْجَزَاءُ أَجْزَلَ.

اگر پیامبران دارای قدرتی بودند که کسی را یارای مخالفت با آنان نبود، و توانایی و عزتی داشتند که هیچ گاه مغلوب نمی‌شدند، و سلطنت و شوکتی که گردنها به سوی آن کشیده می‌شد و از راه‌های دور بار سفر به سوی آنان می‌بستند اگر چنین بودند پذیرش دعوت آنان برای مردم آسانتر و سرکشی در برابر آنان مشکل‌تر بود. و مردم به جهت ترسی که بر آنها مستولی می‌شد، یا علاقه و انتظاری که آنان را متمایل به پیامبران می‌ساخت به آنها ایمان می‌آوردند. در این حال نیات و انگیزه‌ها خالص نبود (و غیر خدا در آن شرکت داشت) به همین دلیل حسنات و پاداش آنان تقسیم می‌شد (و اجر کمی داشتند).

ولی خداوند سبحان اراده کرده است که پیروی از رسولانش و تصدیق کتابهایش و خضوع در برابر ذات پاکش و تواضع در برابر فرمانش و تسلیم در مقابل اطاعتش اموری باشد که فقط به جهت او انجام گیرد و چیز دیگری آن را مشوب و ناخالص نکند، (و به یقین) هر قدر امتحان و آزمایش عظیم‌تر (و مشکل تر) باشد ثواب و پاداشش فزونتر خواهد بود.

أ لاَتَرَوْنَ أَنَّ ال‍لّهَ، سُبْحَانَهُ، اخْتَبَرَ الْاَوَّلِینَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ صَلَوَاتُ ال‍لّهِ عَلَیهِ، إِلَی الْاخِرِینَ مِنْ هذَا الْعَالَمِ; بِأَحْجَار لاتَضُرُّ وَ لاتَنْفَعُ، وَ لاتُبْصِرُ وَ لاتَسْمَعُ. فَجَعَلَهَا بَیتَهُ الْحَرَامَ «الَّذِی جَعَلَهُ لِلنَّاسِ قِیاماً». ثُمَّ وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ الْاَرْضِ حَجَراً، وَ أَقَلِّ نَتَائِقِ الدُّنْیا مَدَراً، وَ أَضْیقِ بُطُونِ الْاَوْدِیةِ قُطْراً. بَینَ جِبَال خَشِنَة، وَ رِمَال دَمِثَة، وَ عُیون وَشِلَة، وَ قُرًی مُنْقَطِعَة; لایزْكُوبِهَا خُفٌّ، وَ لاحَافِرٌ وَ لاظِلْفٌ. ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ علیه‌السلام وَ وَلَدَهُ أَنْ یثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ، فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِمْ، وَ غَایةً لِمُلْقَی رِحَالِهِمْ. تَهْوِی إِلَیهِ ثِمَارُ الْاَفْئِدَةِ مِنْ مَفَاوِزِ قِفَار سَحِیقَة وَ مَهَاوِی فِجَاج عَمِیقَة، وَ جَزَائِرِ بِحَار مُنْقَطِعَة، حَتَّی یهُزُّوا مَنَاكِبَهُمْ ذُلُلاً یهَلِّلُونَ ل‍لّهِ حَوْلَهُ، وَ یرْمُلُونَ عَلَی أَقْدَامِهِمْ شُعْثاً غُبْراً لَهُ. قَدْ نَبَذُوا السَّرَابِیلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ، وَ شَوَّهُوا بِإِعْفَاءِ الشُّعُورِ مَحَاسِنَ خَلْقِهِمْ، ابْتِلاَءً عَظِیماً، وَ امْتِحَاناً شَدِیداً، وَ اخْتِبَاراً مُبِیناً، وَ تَمْحِیصاً بَلِیغاً، جَعَلَهُ ال‍لّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ، وَ وُصْلَةً إِلَی جَنَّتِهِ.

آیا نمی‌بینید خداوند انسانهای نخستین را از زمان آدم تا آخرین آنها را در این عالم با سنگهایی (منظور خانه کعبه است) آزمایش نموده که نه زیان می‌رساند نه سودی می‌بخشد، نه می‌بیند و نه می‌شنود، و این سنگها را خانه محترم خود قرار داده و آن را موجب پایداری و پابرجایی مردم ساخته است.

سپس آن را در سنگلاخ‌ترین مکانها و بی‌گیاه‌ترین ریگزارهای زمین و تنگ‌ترین درّه‌ها، در میان کوه‌های خشن و شنهای نرم و روان و چشمه‌های کم آب و آبادیهای پراکنده قرار داد که نه شتر به آسانی در آن پرورش می‌یابد و نه اسب و گاو و گوسفند. (نه بنای قابل ملاحظه‌ای دارد و نه سرزمین پرباری).

سپس آدم و فرزندانش را فرمان داد که به سوی آن رخت سفر بربندند، آنجا را مرکز اجتماع و سرمنزل مقصود و باراندازشان قرار داد، که میوه دلها از میان فلاتها و دشتهای دور دست و از درون درّه‌های عمیق و جزایر از هم پراکنده دریاها به سوی آن سرازیر می‌شود تا شانه‌ها را متواضعانه حرکت دهند و لااله الاّ ال‍لّه گویان گرد این خانه طواف کنند و با موهای آشفته و بدنهای پر گرد و غبار هروله نمایند، در حالی که لباسها را به کناری افکنده و با ترک اصلاح سر و صورت زیباییهای خود را دگرگون ساخته‌اند. این آزمایشی است بزرگ و امتحانی است شدید و آشکار و پاکسازی مؤثری که خدا آن را سبب رحمتش و وصول به بهشتش قرار داده است.

لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ یضَعَ بَیتَهُ الْحَرَامَ، وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ، بَینَ جَنَّات وَ أَنْهَار، وَ سَهْل وَ قَرَار، جَمَّ الْاَشْجَارِ، دَانِی الثِّمَارِ، مُلْتَفَّ الْبُنَی، مُتَّصِلَ الْقُرَی، بَینَ بُرَّة سَمْرَاءَ، وَ رَوْضَة خَضْرَاءَ، وَ أَرْیاف مُحْدِقَة، وَ عِرَاص مُغْدِقَة، وَ رِیاض نَاضِرَة، وَ طُرُق عَامِرَة، لَكَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَی حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلاَءِ. وَ لَوْ كَانَ الْاِسَاسُ الْمَحْمُولُ عَلَیهَا، وَ الْاَحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِهَا، بَینَ زُمُرُّدَة خَضْرَاءَ، وَ یاقُوتَة حَمْرَاءَ، وَ نُور وَ ضِیاء، لَخَفَّفَ ذلِكَ مُصَارَعَةَ الشَّكِّ فِی الصُّدُورِ، وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِیسَ عَنِ الْقُلُوبِ، وَ لَنَفَی مُعْتَلَجَ الرَّیبِ مِنَ النَّاسِ، وَ لكِنَّ ال‍لّهَ یخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ، وَ یتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الْمَجَاهِدِ، وَ یبْتَلِیهِمْ بِضُرُوبِ الْمَكَارِهِ، إِخْرَاجاً لِلتَّكَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ، وَ إِسْكَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِی نُفُوسِهِمْ، وَ لِیجْعَلَ ذلِكَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَی فَضْلِهِ، وَ أَسْبَاباً ذُلُلاً لِعَفْوِهِ.

اگر خداوند سبحان می‌خواست می‌توانست خانه محترم خود و اماکن پر عظمتش را در میان باغها و نهرها و سرزمینهای هموار و آرام و پر درخت که میوه هایش در دسترس باشد دارای بناهای فراوان و آبادیهای به هم پیوسته در میان گندم زارها و باغهای خرم و پر گل و گیاه و روستاهای سرسبز و زمینهای پر آب و گلزارهای پر طراوت و جاده‌های آباد قرار دهد; امّا در این صورت به همان نسبت که آزمون، ساده‌تر بود پاداش و جزا نیز کوچک‌تر می‌شد و اگر پی و بنیانی که خانه کعبه بر آن نهاده شده و سنگهایی که بنای آن را بالا برده از زمرد سبز و یاقوت سرخ و درخشنده بود، شک و تردید در سینه‌ها کمتر رخنه می‌کرد و نیازی برای تلاش ابلیس جهت سیطره بر قلوب نبود و وسوسه‌های پنهانی از مردم منتفی می‌شد; ولی خداوند، بندگانش را با انواع شدائد می‌آزماید و با انواع مشکلات، متعبّد می‌سازد و با اشکال گوناگون گرفتاریها امتحان می‌کند تا تکبر را از قلوب آنها خارج سازد و تواضع و فروتنی را در نفوسشان جای دهد تا درهای فضل و رحمتش را به روی آنان بگشاید و اسباب آسان عفوش را در اختیارشان قرار دهد.

اَل‍لّهَ ال‍لّهَ فِی عَاجِلِ الْبَغْی، وَ آجِلِ وَخَامَةِ الظُّلْمِ، وَ سُوءِ عَاقِبَةِ الْكِبْرِ، فَإِنَّهَا مَصْیدَةُ إِبْلِیسَ الْعُظْمَی، وَ مَكِیدَتَهُ الْكُبْرَی، الَّتی تُسَاوِرُ قُلُوبَ الرِّجَالِ مُسَاوَرَةَ السُّمُومِ الْقَاتِلَةِ، فَما تُکْدِی أَبَداً، وَ لاتُشْوِی أَحَداً، لاعَالِماً لِعِلْمِهِ، وَ لامُقِلاًّ فِی طِمْرِهِ. وَ عَنْ ذلِكَ مَا حَرَسَ ال‍لّهُ عِبَادَهُ الْمُؤْمِنِینَ بِالصَّلَوَاتِ وَ الزَّكَوَاتِ، وَ مُجَاهَدَةِ الصِّیامِ فِی الْاَیامِ الْمَفْرُوضَاتِ، تَسْكِیناً لِاَطْرَافِهِمْ، وَ تَخْشِیعاً لِاَبْصَارِهِمْ، وَ تَذْلِیلاً لِنُفُوسِهِمْ، وَ تَخْفِیضاً لِقُلُوبِهِمْ، وَ إِذْهَاباً لِلْخُیلاَءِ عَنْهُمْ، وَ لِمَا فِی ذلِكَ مِنْ تَعْفِیرِ عِتَاقِ الْوُجُوهِ بِالتُّرَابِ تَوَاضُعاً، وَ الْتِصَاقِ كَرَائِمِ الْجَوَارِحِ بِالْاَرْضِ تَصَاغُراً، وَ لُحُوقِ الْبُطُونِ بِالْمُتُونِ مِنَ الصِّیامِ تَذَلُّلاً; مَعَ مَا فِی الزَّكَاةِ مِنْ صَرْفِ ثَمَرَاتِ الْاَرْضِ وَ غَیرِ ذلِكَ إِلَی أَهْلِ الْمَسْكَنَةِ وَ الْفَقْرِ.

اُنْظُرُوا إِلَی مَا فِی هذِهِ الْاَفْعَالِ مِنْ قَمْعِ نَوَاجِمِ الْفَخْرِ، وَ قَدْعِ طَوَالِعِ الْكِبْرِ.

خدا را خدا را ! از کیفر سریع سرکشی و سرانجام وخیم ظلم و ستم و سوء عاقبت تکبّر بر حذر باشید، زیرا این امور دام بزرگ ابلیس و نیرنگ عظیم اوست که همچون زهرهای کشنده در قلوب مردان نفوذ می‌کند. هرگز از تأثیر فرو نمی‌ماند و کسی از هلاکتش جان سالم به در نمی‌برد، نه عالم به جهت علم و دانشش و نه فقیر به سبب لباس کهنه اش، و به همین جهت خداوند بندگان با ایمان خود را با نمازها و زکاتها و مجاهدتها به وسیله روزه‌های واجب (از بغی و ظلم و کبر) حراست فرموده، تا اعضا و جوارحشان آرام شود، چشمانشان خاضع و نفوس آنان رام گردد، قلبهایشان خضوع پذیرد و تکبّر را از آنان بزداید.

و به همین دلیل ساییدن پیشانیها که بهترین جای صورت است بر خاک، موجب تواضع و فروتنی است و گذاردن اعضای پر ارزش بدن بر زمین دلیل بر کوچکی و چسبیدن شکمها به پشت به هنگام روزه مایه تواضع است و نیز پرداخت زکات موجب صرف ثمرات و درآمدهای زمین و غیر آن برای نیازمندان و مستمندان می‌گردد (و همه این امور بندگان را از آفت کبر و غرور باز می‌دارد و به تواضع و فرتنی دعوت می‌کند) به آثار این اعمال بنگرید که چگونه شاخه‌های درخت تفاخر را درهم می‌شکند و از جوانه زدن کبر و خودپسندی (در دلها) جلوگیری می‌کند.

لَقَدْ نَظَرْتُ فَمَا وَجَدْتُ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِینَ یتَعَصَّبُ لِشَیء مِنَ الأَشْیاءِ إِلاَّ عَنْ عِلَّةِ تَحْتَمِلُ تَمْوِیهَ الْجُهَلاَءِ، أوْ حُجَّة تَلِیطُ بِعُقُولِ السُّفَهَاءِ غَیرَكُمْ. فَإِنَّكُمْ تَتَعَصَّبُونَ لِاَمْر مَا یعْرَفُ لَهُ سَبَبٌ وَ لاعِلَّةٌ. أَمَّا إِبْلِیسُ فَتَعَصَّبَ عَلَی آدَمَ لِاَصْلِهِ، وَ طَعَنَ عَلَیهِ فِی خِلْقَتِهِ، فَقَالَ: أَنَا نَارِی وَ أَنْتَ طِینِی.

وَ أَمَّا الْاَغْنِیاءُ مِنْ مُتْرَفَةِ الْاُمَمِ، فَتَعَصَّبُوا لاِثَارِ مَوَاقِعِ النِّعَمِ، فَقَالُوا: (نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوَالاً وَ أَوْلاَداً وَ مَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ).


من در رفتار و کردار مردم جهان نظر افکندم، هیچ کس را نیافتم که درباره چیزی تعصّب به خرج دهد جز اینکه دلیل و هدفی برای خویش دارد یا می‌خواهد حقیقت را بر جاهلان مشتبه سازد یا با دلیلی در فکر و اندیشه سفیهان نفوذ کند، جز شما که درباره چیزی تعصّب میورزند که نه سببی دارد و نه هدفی.

ابلیس در برابر آدم به سبب اصل و ریشه خود تعصّب و تکبّر ورزید; آفرینش آدم را مورد طعن قرار داد و گفت: من از آتشم و تو از گِل. و اما ثروتمندان عیاش و متکبّر امّتهای پیشین، تعصّبشان به سبب نعمتهای گوناگون (و زر و زیورها) و فزونی نفراتشان بود; آنها می‌گفتند: ثروت و فرزندان ما از همه بیشتر است و هرگز کیفر (الهی) را نمی‌بینیم. (امّا شما حتی این بهانه‌ها را هم برای تعصب کورکورانه خود ندارید).

إِنْ كَانَ لاَبُدَّ مِنَ الْعَصَبِیةِ فَلْیكُنْ تَعَصُّبُكُمْ لِمَكَارِمِ الْخِصَالِ، وَ مَحَامِدِ الْاَفْعَالِ، وَ مَحَاسِنِ الْاُمُورِ، الَّتی تَفَاضَلَتْ فِیهَا الْمُجَدَاءُ وَ النُّجَدَاءُ مِنْ بُیوتَاتِ الْعَرَبِ وَ یعَاسِیبِ الْقَبَائِلِ; بِالْاَخْلاَقِ الرَّغِیبَةِ، وَالْاَحْلاَمِ الْعَظِیمَةِ، وَ الْاَخْطَارِ الْجَلِیلَةِ، وَ الْاثَارِ الْمَحْمُودَةِ. فَتَعَصَّبُوا لِخِلاَلِ الْحَمْدِ مِنَ الْحِفْظِ لِلْجِوَارِ، وَ الْوَفَاءِ بِالذِّمَامِ، وَالطَّاعَةِ لِلْبِرِّ، وَ الْمَعْصِیةِ لِلْكِبْرِ، وَ الْاَخْذِ بِالْفَضْلِ، وَ الْكَفِّ عَنِ الْبَغْی، وَ الْاِعْظَامِ لِلْقَتْلِ، وَ الْاِنْصَافِ لِلْخَلْقِ، وَ الْكَظْمِ لِلْغَیظِ، وَ اجْتِنَابِ الْفَسَادِ فِی الْاَرْضِ.

اگر قرار است تعصّبی انجام گیرد، باید تعصّب شما برای اخلاق پسندیده، کارهای نیک و امور خوب و شایسته باشد. همان افعال و اموری که مردان بزرگوار و شجاع از خاندانهای با ارزش عرب و سران با شخصیت قبایل در آنها بر یکدیگر پیشی می‌جستند (یعنی) در صفات پسندیده و اندیشه‌های والا و مقامهای بلند و آثار ستوده (آری! اگر می‌خواهید تعصّبی داشته باشید) درباره خصلتهای مطلوب، تعصّب به خرج دهید; از جمله حفظ حقوق همسایگان، وفای به عهد و پیمان، انجام کارهای نیک، مخالفت با تکبّر، اقدام به جود و بخشش، خودداری از ستم، بزرگ شمردن قتل نفس (و پرهیز شدید از آن)، انصاف درباره مردم، فرو خوردن خشم و اجتناب از فساد در زمین.

اِحْذَرُوا مَا نَزَلَ بِالْاُمَمِ قَبْلَكُمْ مِنَ الْمَثُلاَتِ بِسُوءِ الْاَفْعَالِ، وَ ذَمِیمِ الْاَعْمَالِ. فَتَذَكَّرُوا فِی الْخَیرِ وَ الشَّرِّ أَحْوَالَهُمْ، وَ احْذَرُوا أَنْ تَكُونُوا أَمْثَالَهُمْ.

فَإِذَا تَفَكَّرْتُمْ فِی تَفَاوُتِ حَالَیهِمْ، فَالْزَمُوا كُلَّ أَمْر لَزِمَتِ الْعِزَّةُ بِهِ شَأْنَهُمْ، وَ زَاحَتِ الْاَعْدَاءُ لَهُ عَنْهُمْ، وَ مُدَّتِ الْعَافِیةُ بِهِ عَلَیهِمْ، وَ انْقَادَتِ النِّعْمَةُ لَهُ مَعَهُمْ، وَ وَصَلَتِ الْكَرَامَةُ عَلَیهِ حَبْلَهُمْ مِنَ الْاِجْتِنَابِ لِلْفُرْقَةِ، وَ ال‍لّزُومِ لِلْاُلْفَةِ، وَ التَّحَاضِّ عَلَیهَا، وَ التَّوَاصِی بِهَا، وَ اجْتَنِبُوا كُلَّ أَمْر كَسَرَ فِقْرَتَهُمْ، وَ أَوْهَنَ مُنَّتَهُمْ; مِنْ تَضَاغُنِ الْقُلُوبِ، وَ تَشَاحُنِ الصُّدُورِ، وَ تَدَابُرِ النُّفُوسِ، وَ تَخَاذُلِ الْاَیدِی.

از کیفرهایی که بر اثر سوء افعال و اعمال ناپسند بر امتهای پیشین وارد شد، برحذر باشید، حالات آنها را در خوبی و بدی به یاد آرید و بترسید از اینکه شما هم مانند آنان شوید، هرگاه به تفاوت دو حال آنها (پیروزی و شکست) می‌اندیشید به سراغ اموری بروید که موجب عزّت و اقتدار آنان شد; دشمنان را از آنها دور کرد; عافیت و سلامت را بر آنان گسترش داد; نعمتها مطیعشان شد و کرامت و شخصیت، رشته خود را به آنان پیوست. عامل این خوشبختی پرهیز از تفرقه، تأکید بر الفت و اتحاد، تشویق یکدیگر به آن و سفارش نمودن به انجام آن بود. از هر کاری که ستون فقرات آنها را در هم شکست و قدرتشان را سست کرد اجتناب کنید: از کینه‌های درونی، بدخواهی، پشت به هم کردن و دست از یاری هم برداشتن بپرهیزید.

تَدَبَّرُوا أَحْوَالَ الْمَاضِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ قَبْلَكُمْ، كَیفَ كَانُوا فِی حَالِ التَّمْحِیصِ وَ الْبَلاَءِ. أَلَمْ یكُونُوا أَثْقَلَ الْخَلاَئِقِ أَعْبَاءً، وَ أَجْهَدَ العِبَادِ بَلاَءً، وَ أَضْیقَ أَهْلِ الدُّنْیا حَالاً. اتَّخَذَتْهُمُ الْفَرَاعِنَةُ عَبِیداً فَسَامُوهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ، وَجَرَّ عُوهُمُ الْمُرَارَ، فَلَمْ تَبْرَحِ الْحَالُ بِهِمْ فِی ذُلِّ الْهَلَكَةِ وَ قَهْرِ الْغَلَبَةِ، لایجِدُونَ حِیلَةً فِی امْتِنَاع، وَ لاسَبِیلاً إِلَی دِفَاع. حَتَّی إِذَا رَأَی ال‍لّهُ سُبْحَانَهُ جِدَّ الصَّبْرِ مِنْهُمْ عَلَی الْاَذَی فِی مَحَبَّتِهِ، وَ الْاِحْتِمَالَ لِلْمَکْرُوهِ مِنْ خَوْفِهِ، جَعَلَ لَهُمْ مِنْ مَضَایقِ الْبَلاَءِ فَرَجاً، فَأَبْدَلَهُمُ الْعِزَّ مَكَانَ الذُّلِّ، وَ الْاَمْنَ مَکانَ الْخَوْفِ، فَصَارُوا مُلُوکاً حُكَّاماً، وَ أئِمَّةً أَعْلاَماً، وَ قَدْ بَلَغَتِ الْكَرَامَةُ مِنَ ال‍لّهِ لَهُمْ مَا لَمْ تَذْهَبِ الْامَالُ إِلَیهِ بِهِمْ.

در احوال مؤمنان پیشین بیندیشید که در حال آزمایش و امتحان چگونه بودند؟ آیا آنها بیش از همه مردم بار مشکلات را بر دوش نکشیدند و بیش از همه بندگان (خدا) در شدت و زحمت نبودند و از همه جهانیان در تنگنای سخت تری قرار نداشتند؟ فرعونها آنان را برده خویش ساختند و پیوسته آنها را در بدترین شکنجه‌ها قرار دادند و تلخیهای روزگار را جرعه جرعه به آنها نوشاندند و همچنان این وضع با ذلّت و هلاکت به سبب قهر و غلبه ظالمان ادامه یافت.

نه چاره‌ای داشتند که از آن وضع سرباز زنند و نه راهی برای دفاع از خود می‌یافتند، تا زمانی که خداوند سبحان جدّیت آنها را در صبر و استقامت در برابر ناملایمات در مسیر محبّتش و تحمّل ناراحتیها را به جهت خوف و خشیتش در آنها مشاهده کرد. در این هنگام گشایشی از تنگناهای بلا برای آنان فراهم ساخت; ذلّت را به عزّت، و ترس و ناامنی را به امنیت مبدّل کرد و آنها زمامداران فرمانروا و پیشوایان برجسته شدند و آن قدر لطف و کرامت الهی شامل حالشان شد که هیچ کس فکر آن را هم درباره آنان نمی‌کرد.

اُنْظُرُوا كَیفَ كَانُوا حَیثُ كَانَتِ الْاَمْلاَءُ مُجْتَمِعَةً، وَ الْاَهْوَاءُ مُؤْتَلِفَةً، وَ الْقُلُوبُ مُعْتَدِلَةً، وَ الْاَیدِی مُتَرَادِفَةً، وَ السُّیوفُ مُتَنَاصِرَةً، وَ الْبَصَائِرُ نَافِذَةً، وَ الْعَزَائِمُ وَاحِدَةً. أَلَمْ یكُونُوا أَرْبَاباً فِی أَقْطَارِ الْاَرَضِینَ، وَ مُلُوکاً عَلَی رِقَابِ الْعَالَمِینَ! فَانْظُرُوا إِلَی مَا صَارُوا إِلَیهِ فِی آخِرِ أُمُورِهِمْ، حِینَ وَقَعَتِ الْفُرْقَةُ، وَ تَشَتَّتَتِ الْاُلْفَةُ، وَ اخْتَلَفَتِ الْكَلِمَةُ وَالْاَفْئِدَةُ، وَ تَشَعَّبُوا مُخْتَلِفِینَ، وَ تَفَرَّقُوا مُتَحَارِبِینَ، قَدْ خَلَعَ ال‍لّهُ عَنْهُمْ لِبَاسَ كَرَامَتِهِ، وَ سَلَبَهُمْ غَضَارَةَ نِعْمَتِهِ، وَ بَقِی قَصَصُ أَخْبَارِهِمْ فِیكُمْ عِبَراً لِلْمُعْتَبِرِینَ.

بنگرید (اقوام پیشین در آن هنگام که جمعیتهایشان متّحد، خواسته‌ها هماهنگ، اندیشه‌ها معتدل، دستها پشتیبان هم، شمشیرها یاری کننده یکدیگر، دیده‌ها نافذ و تصمیم‌ها یکی بود چگونه بودند آیا (در آن روز) آنها زمامدار اقطار زمین نبودند و بر مردم جهان حکومت نمی‌کردند، حال بنگرید که پایان کارشان به کجا کشید. در آن هنگام که در میان آنها جدایی افتاد; الفتشان به پراکندگی و اهداف و دلهایشان از هم دور شد و به گروه‌های مختلفی تقسیم شدند و در پراکندگی به نبرد با هم پرداختند (در این هنگام بود که) خدا لباس کرامت خود را از تنشان بیرون کرد و وسعت و شادابی نعمت را از آنها گرفت، تنها چیزی که از آنها باقی ماند سرگذشتشان در میان شما بود که درس عبرتی است برای عبرت گیرندگان.

اِعْتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ إِسْمَاعِیلَ وَ بَنی إِسْحَاقَ وَ بَنِی إِسْرَائِیلَ(علیهم السلام). فَمَا أَشَدَّ اعْتِدَالَ الْاَحْوَالِ، وَ أَقْرَبَ اشْتِبَاهَ الْاَمْثَالِ!

تَأَمَّلُوا أَمْرَهُمْ فِی حَالِ تَشَتُّتِهِمْ وَ تَفَرُّقِهِمْ، لَیالِی كَانَتِ الْاَكَاسِرَةُ وَ الْقَیاصِرَةُ أَرْبَاباً لَهُمْ، یحْتَازُونَهُمْ عَنْ رِیفِ الْافَاقِ، وَ بَحْرِ الْعِرَاقِ، وَ خُضْرَةِ الدُّنْیا، إِلَی مَنابِتِ الشِّیحِ، وَ مَهَافِی الرِّیحِ، وَ نَكَدِ الْمَعَاشِ، فَتَرَكُوهُمْ عَالَةً مَسَاكِینَ إِخْوَانَ دَبَر وَ وَبَر، أَذَلَّ الْاُمَمِ دَاراً، وَ أَجْدَبَهُمْ قَرَاراً، لایأْوُونَ إِلَی جَنَاحِ دَعْوَة یعْتَصِمُونَ بِها، وَ لاإِلَی ظِلِّ أُلْفَة یعْتَمِدُونَ عَلَی عِزِّهَا. فَالْاَحْوَالُ مُضْطَرِبَةٌ، وَ الْاَیدِی مُخْتَلِفَةٌ، وَ الْكَثْرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ; فِی بِلاَءِ أَزْل، وَ أَطْبَاقِ جَهْل! مِنْ بَنَات مَوْؤُودَة، وَ أَصْنَام مَعْبُودَة، وَ أَرْحَام مَقْطُوعَة، وَ غَارَات مَشْنُونَة.

اکنون از سرنوشت فرزندان اسماعیل و اولاد اسحاق و یعقوب درس عبرت بگیرند. چقدر احوال امتها یکسان و سرنوشتها شبیه یکدیگر است! در کار آنها در آن زمان که گرفتار تشتّت و پراکندگی بودند بیندیشید، آن زمان که کسراها و قیصرها مالک و ارباب آنان بودند و آنها را از سرزمینهای آباد و کناره‌های دریای عراق (دجله و فرات) و مناطق سرسبز و خرم به نقاط بی‌آب و علف، محل وزش تندبادها و مکانهایی که زندگی در آن سخت و مشکل بود تبعید کردند، و آنها را به صورت گروهی فقیر و مسکین همنشین شتران مجروح و لباسهای پشمین خشن ساختند. آنها را ذلیل‌ترین امتها از نظر محل سکنا قرار دادند و در بی‌حاصل‌ترین زمینها ساکن کردند. نه در پناه کسی بودند که از حمایت او کمک گیرند و نه در سایه الفت و اتحادی که بر عزتش تکیه کنند، وضع آنها ناآرام، قدرتها پراکنده، جمعیت انبوهشان متفرق شد. در بلایی شدید و جهلی فراگیر فرو رفتند، دختران زنده به گور شده، بتهای مورد پرستش، قطع رحمها و جنگها و غارتهای پی در پی از آثار آن دوران بود.

اُنْظُرُوا إِلَی مَوَاقِعِ نِعَمِ ال‍لّهِ عَلَیهِمْ حِینَ بَعَثَ إِلَیهِمْ رَسُولاً، فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طَاعَتَهُمْ، وَ جَمَعَ عَلَی دَعْوَتِهِ أُلْفَتَهُمْ: كَیفَ نَشَرَتِ النِّعْمَةُ عَلَیهِمْ جَنَاحَ كَرَامَتِهَا، وَ أَسَالَتْ لَهُمْ جَدَاوِلَ نَعِیمِهَا، وَ الْتَفَّتِ الْمِلَّةُ بِهِمْ فِی عَوَائِدِ بَرَكَتِهَا، فَأَصْبَحُوا فِی نِعْمَتِهَا غَرِقِینَ، وَ فِی خُضْرَةِ عَیشِهَا فَكِهِینَ. قَدْ تَرَبَّعَتِ الْاُمُورُ بِهِمْ، فِی ظِلِّ سُلْطَان قَاهِر، وَ آوَتْهُمُ الْحَالُ إِلَی كَنَفِ عِزٍّ غَالِب، وَ تَعَطَّفَتِ الْاُمُورُ عَلَیهِمْ فِی ذُرَی مُلْک ثَابت. فَهُمْ حُكَّامٌ عَلَی الْعَالَمِینَ، وَ مُلُوکٌ فِی أَطْرَافِ الْاَرَضِینَ. یمْلِكُونَ الْاُمُورَ عَلَی مَنْ كَانَ یمْلِكُهَا عَلَیهِمْ، وَ یمْضُونَ الْاَحْکامَ فِیمَنْ كَانَ یمْضِیهَا فِیهِمْ! لاتُغْمَزُ لَهُمْ قَنَاةٌ، وَ لاتُقْرَعُ لَهُمْ صَفَاةٌ.

اکنون به نعمتهای بزرگی که خداوند هنگام بعثت پیامبر اسلام به آنها ارزانی داشت بنگرید که در سایه آیین خود آنها را مطیع فرمان ساخت و با دعوتش آنان را متحد کرد (بنگرید) چگونه نعمت (الهی) پر و بال کرامت خود را بر آنها گسترد و نهرهای مواهب خویش را به سوی آنها جاری ساخت، آیین حقّ با همه برکاتش آنان را در بر گرفت تا آنجا که در میان نعمتهای این آیین غرق شدند و در زندگی خرّمش شادمان گشتند.

امور آنها در سایه حکومت قدرتمندی استوار شد و تحت حمایت عزّت پیروزمندی قرار گرفتند و کارهایشان بر قلّه‌های حکومتی پایدار، سامان یافت.

در سایه این امور آنها زمامداران جهانیان شدند و سلاطین گرداگرد زمین و بر کسانی که پیش از آن بر آنها فرمانروایی داشتند حکم راندند و احکام را درباره کسانی به اجرا درآوردند که درگذشته آنها مجریان امور بودند، نه نیزه‌های آنها کج می‌شد و نه سنگ آنان در هم می‌شکست (قدرتشان ثابت و نیروهایشان شکست ناپذیر بود).

لاَ وَ إِنَّكُمْ قَدْ نَفَضْتُمْ أَیدِیكُمْ مِنْ حَبْلِ الطَّاعَةِ، وَ ثَلَمْتُمْ حِصْنَ ال‍لّهِ الْمَضْرُوبَ عَلَیكُمْ، بِأَحْکامِ الْجَاهِلِیةِ. فَإِنَّ ال‍لّهَ سُبْحَانَهُ قَدِ امْتَنَّ عَلَی جَمَاعَةِ هذِهِ الْاُمَّةِ فِیمَا عَقَدَ بَینَهُمْ مِنْ حَبْلِ هذِهِ الْاُلْفَةِ الَّتِی ینْتَقِلُونَ فِی ظِلِّهَا، وَ یأْوُونَ إِلَی كَنَفِهَا، بِنِعْمَة لایعْرِفُ أَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ لَهَا قِیمَةً، لِاَنَّها أَرْجَحُ مِنْ كُلِّ ثَمَن، وَ أَجَلُّ مِنْ كُلِّ خَطَر.

وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ صِرْتُمْ بَعْدَ الْهِجْرَةِ أَعْرَاباً، وَ بَعْدَ الْمُوَالاَةِ أَحْزَاباً. مَا تَتَعَلَّقُونَ مِنَ الْاِسْلاَمِ إِلاَّ بِاسْمِهِ، وَ لاتَعْرِفُونَ مِنَ الْاِیمَانِ إلاَّ رَسْمَهُ.

تَقُولُونَ: النَّارَ وَ لاالْعَارَ! كَأَنَّكُمْ تُرِیدُونَ أَنْ تُکْفِئُوا الْاِسلاَمَ عَلَی وَجْهِهِ انْتِهَاکاً لِحَرِیمِهِ، وَ نَقْضاً لِمِیثَاقِهِ الَّذِی وَضَعَهُ ال‍لّهُ لَكُمْ حَرَماً فِی أَرْضِهِ، وَ أَمْناً بَینَ خَلْقِهِ. وَ إِنَّكُمْ إِنْ لَجَأْتُمْ إِلَی غَیرِهِ حَارَبَكُمْ أَهْلُ الْكُفْرِ، ثُمَّ لاجَبْرَائِیلُ وَلاَ مِیکائِیلُ وَ لامُهَاجِرُونَ وَ لاأَنْصَارٌ ینْصُرُونَكُمْ إِلاَّ الْمُقَارَعَةَ بِالسَّیفِ حَتَّی یحْكُمَ ال‍لّهُ بَینَكُمْ.

وَ إِنَّ عِنْدَكُمُ الْاَمْثَالَ مِنْ بَأْسِ ال‍لّهِ وَ قَوَارِعِهِ، وَ أَیامِهِ وَ وَقَائِعِهِ، فَلاَ تَسْتَبْطِئُوا وَعِیدَهُ جَهْلاً بِأَخْذِهِ، وَ تَهَاوُناً بِبَطْشِهِ، وَ یأْساً مِنْ بَأْسِهِ. فَإِنَّ ال‍لّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِی بَینَ أَیدِیكُمْ إِلاَّ لِتَرْكِهِمُ الْاَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْی عَنِ الْمُنْكَرِ. فَلَعَنَ ال‍لّهُ السُّفَهَاءَ لِرُكُوبِ الْمَعَاصِی، وَ الْحُلَمَاءَ لِتَرْكِ التَّنَاهِی.

أَلاَ وَ قَدْ قَطَعْتُمْ قَیدَ الْاِسْلاَمِ، وَ عَطَّلْتُمْ حُدُودَهُ، وَ أَمَتُّمْ أَحْكَامَهُ.

آگاه باشید شما دست از ریسمان اطاعت خدا کشیدید و با احیای احکام جاهلیت دژ محکم الهی را که گرداگرد شما بود درهم شکستید، خداوند سبحان بر این امّت منّت نهاده و پیوند الفت و اتحاد را میان آنان برقرار ساخته، الفتی که در سایه آن (در نهایت امنیت) رفت و آمد کنند و در کنف حمایت آن قرار گیرند; نعمتی که هیچ کس از مردم نمی‌تواند بهایی برای آن بشناسد، زیرا از هر بهایی برتر و از هر چیز با ارزشی پرارزش‌تر است.

بدانید شما بعد از هجرت (به سوی اسلام) به خوی اعراب بادیه نشین (قبل از اسلام) بازگشتید و بعد از دوستی و محبّت (رشته الفت را گسستید و) به صورت گروه‌های پراکنده درآمدید. از اسلام تنها به نامش قناعت کردید و از ایمان جز صورتی نمی‌شناسید. شما می‌گویید: «النار و لاالعار» (آتش دوزخ آری! اما ننگ و عار نه!) گویا می‌خواهید با این شعارتان اسلام را واژگون کنید و حرمت آن را بشکنید و پیمان الهی را که خداوند آن را حرمی برای شما در زمین قرار داده و وسیله امنیت خلقش شمرده، نقض کنید.

شما اگر به غیر اسلام پناه برید کافران با شما نبرد خواهند کرد و در آن هنگام نه جبرئیل و میکائیل به یاری شما می‌آیند و نه مهاجرین و انصار و راهی جز پیکار با شمشیر نخواهید داشت تا خداوند میان شما حکم کند و شکست و زبونی شما فرا رسد.

نمونه‌هایی از کیفرهای الهی و عذابهای کوبنده او و روزهایی که مجازات وی دامن گنهکاران را گرفت و وقایعی که در این زمینه اتفاق افتاد (در قرآن مجید) در دسترس شماست، بنابراین تهدیدهای الهی را به جهت جهل و سبک شمردن خشم پروردگار و ایمنی از کیفر او دور نشمرید، زیرا خداوند سبحان مردم قرون پیشین را از رحمت خود دور نساخت جز به این سبب که امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردند، لذا افراد نادان را به سبب گناه و دانایان را به علت ترک نهی از منکر از رحمت خود دور ساخت. آگاه باشید شما رشته اسلام را قطع کردید و حدود آن را تعطیل نمودید و احکامش را به نابودی کشاندید (با این حال انتظار نجات دارید؟!).

لاَ وَ قَدْ أَمَرَنِی ال‍لّهُ بِقِتَالِ أَهْلِ الْبَغْی وَ النَّکْثِ وَالْفَسَادِ فِی الْاَرْضِ، فَأَمَّا النَّاكِثُونَ فَقَدْ قَاتَلْتُ، وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَقَدْ جَاهَدْتُ، وَ أَمَّا الْمَارِقَةُ فَقَدْ دَوَّخْتُ، وَ أَمَّا شَیطَانُ الرَّدْهَةِ فَقَدْ كُفِیتُهُ بِصَعْقَة سُمِعَتْ لَهَا وَجْبَةُ قَلْبِهِ وَ رَجَّةُ صَدْرِهِ، وَ بَقِیتْ بَقِیةٌ مِنْ أَهْلِ الْبَغْی. وَ لَئِنْ أَذِنَ ال‍لّهُ فِی الْكَرَّةِ عَلَیهِمْ لاَُدِیلَنَّ مِنْهُمْ إِلاَّ مَا یتَشَذَّرُ فِی أَطْرَافِ الْبِلاَدِ تَشَذُّراً.

آگاه باشید! خداوند مرا به نبرد با ستمگران، پیمان شکنان و مفسدان در ارض امر فرموده است، با ناکثین و پیمان شکنان (اشاره به اصحاب جمل) نبرد کردم (و آنها را در هم شکستم) و با قاسطین (ستمگران شام و اصحاب معاویه) جهاد نمودم (و ضعف و زبونی آنها را نشان دادم) و مارقین (خوارج نهروان) را بر خاک مذلت نشاندم; اما شیطان ردهه (ذوالثدیه رییس خوارج) با صاعقه‌ای که بر او فرود آمد به گونه که تپش قلب و لرزش سینه‌اش شنیده شد، شرّ او از من دفع گردید ولی گروه دیگری از ستمگران باقی مانده‌اند که اگر خداوند به من اجازه حمله دیگری به آنها دهد (و مرا باقی بگذارد) آنها را از میان برداشته و دولت حق را به جای آنها قرار می‌دهم، جز افراد قلیلی از آنان که (ممکن است از دست ما بگریزند و) در اطراف بلاد پراکنده می‌شوند.

أنَا وَضَعْتُ فِی الصِّغَرِ بِكَلاَكِلِ الْعَرَبِ، وَ كَسَرْتُ نَوَاجِمَ قُرُونِ رَبِیعَةَ وَ مُضَرَ. وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ ال‍لّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ بِالْقَرَابَةِ الْقَرِیبَةِ، وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصیصَةِ. وَضَعَنِی فِی حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ یضُمُّنِی إِلَی صَدْرِهِ، وَ یکْنُفُنِی فِی فِرَاشِهِ، وَ یمِسُّنِی جَسَدَهُ، وَ یشِمُّنِی عَرْفَهُ. وَ كَانَ یمْضَغُ الشَّیءَ ثُمَّ یلْقِمُنِیهِ، وَ مَا وَجَدَ لِی كَذْبَةً فِی قَوْل، وَ لاخَطْلَةً فِی فِعْل. وَ لَقَدْ قَرَنَ ال‍لّهُ بِهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ مِنْ لَدُنْ أَنْ كَانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَک مِنْ مَلاَئِكَتِهِ یسْلُكُ بِهِ طَرِیقَ الْمَكَارِمِ، وَ مَحَاسِنَ أَخْلاَقِ الْعَالَمِ، لَیلَهُ وَ نَهَارَهُ. وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ، یرْفَعُ لِی فِی كُلِّ یوْم مِنْ أَخْلاَقِهِ عَلَماً، وَ یأْمُرُنِی بِالْاِقْتِدَاءِ بِهِ. وَ لَقَدْ كَانَ یجَاوِرُ فِی كُلِّ سَنَة بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ، وَ لایرَاهُ غَیرِی. وَ لَمْ یجْمَعْ بَیتٌ وَاحِدٌ یوْمَئِذ فِی الْاِسْلاَمِ غَیرَ رَسُولِ ال‍لّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ خَدِیجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا. أَرَی نُورَ الْوَحْی وَ الرِّسَالَةِ، وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ.

وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْی عَلَیهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ فَقُلْتُ: یا رَسُولَ ال‍لّهِ مَا هذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقَالَ: «هذَا الشَّیطَانُ قَدْ أَیسَ مِنْ عِبَادَتِهِ. إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ، وَ تَرَی مَا أَرَی، إِلاَّ أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِی، وَ لكِنَّكَ لَوَزِیرٌ وَ إِنَّكَ لَعَلَی خَیر».

من در دوران جوانی بزرگان و شجاعان عرب را به خاک افکندم و شاخهای بلند قبیله ربیعه و مضر را درهم شکستم (و سران گردنکش آنها را به خاک نشاندم) و شما به خوبی موقعیت مرا از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از نظر خویشاوندی نزدیک و منزلت و مقام ویژه می‌دانید.

او مرا در دامان خویش در حالی که کودک (خردسالی) بودم می‌نشاند و (همانند فرزندش) مرا به سینه خود می‌فشرد و در بستر خویش در کنار خود می‌خوابانید، به گونه‌ای که بدن خود را (همچون یک پدر مهربان) به بدن من می‌چسبانید و بوی خوش خود را به مشام من می‌رساند و (چون بسیار کوچک بودم و توان جویدن غذای سخت را نداشتم) غذا را می‌جوید و در دهان من می‌گذاشت.

او هرگز دروغی در گفتار من نیافت و در کردارم خطا و اشتباهی ندید.

از همان زمان که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از شیر بازگرفته شد، خداوند بزرگ‌ترین فرشته از فرشتگان خود را مأمور ساخت تا در طول شب و روز وی را به راه‌های فضیلت و محاسن اخلاق جهانیان وادارد و من هم مانند کودکی که به دنبال مادرش حرکت می‌کند از او پیروی می‌کردم. هر روز نکته تازه‌ای از اخلاق برجسته خود برای من آشکار می‌ساخت و مرا فرمان می‌داد که به او اقتدا کنم.

او در هر سال مدتی را در مجاورت غار حرا به سر می‌برد (و به عبادت خدا می‌پرداخت) من او را می‌دیدم و کسی دیگر او را نمی‌دید (و از برنامه عبادت او خبر نداشت و هنگامی که آن حضرت به نبوت مبعوث شد) در آن روز خانه‌ای که اسلام در آن راه یافته باشد، جز خانه پیامبر نبود تنها او و خدیجه در آن بودند و من نفر سوم بودم. من نور وحی و رسالت را می‌دیدم و بوی نبوّت را استشمام می‌کردم. من صدای ناله شیطان را در آغاز نزول وحی بر آن حضرت شنیدم و گفتم ای رسول خدا این ناله (از کیست و برای) چیست؟ فرمود: این ناله شیطان است، زیرا از اینکه پیرویش کنند مأیوس شده است.

(سپس پیامبر(صلی الله علیه وآله)به من فرمود:) تو آنچه را من می‌شنوم می‌شنوی و آنچه من می‌بینم می‌بینی (و چشم و گوش تو حقایق عالم غیب را درک می‌کند) جز اینکه تو پیامبر نیستی; ولی وزیر منی و در مسیر خیر و سعادت قرار داری!

لَقَدْ كُنْتُ مَعَهُ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ لَمَّا أَتَاهُ الْمَلاَُ مِنْ قُرَیش، فَقَالُوا لَهُ: یا مُحَمَّدُ، إِنَّكَ قَدِ ادَّعَیتَ عَظِیماً لَمْ یدَّعِهِ آبَاؤُكَ وَ لاأَحَدٌ مِنْ بَیتِكَ، وَ نَحْنُ نَسْأَلُكَ أَمْراً إِنْ أَنْتَ أَجَبْتَنَا إِلَیهِ وَ أَرَیتَنَاهُ، عَلِمْنَا أَنَّكَ نَبِی وَ رَسُولٌ، وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ عَلِمْنَا أَنَّكَ سَاحِرٌ كَذَّابٌ. فَقَالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ: «وَ مَا تَسْأَلُونَ؟» قَالُوا: تَدْعُو لَنَا هذِهِ الشَّجَرَةَ حَتَّی تَنْقَلِعَ بِعُرُوقِهَا وَ تَقِفَ بَینَ یدَیكَ، فَقَالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ: «إِنَّ ال‍لّهَ عَلَی كُلِّ شَیء قَدِیرٌ، فَإِنْ فَعَلَ ال‍لّهُ لَكُمْ ذلِكَ، أَتُؤْمِنُونَ وَ تَشْهَدُونَ بِالْحَقِّ؟» قَالُوا: نَعَمْ، قَالَ: «فَإنِّی سَأُرِیكُمْ مَا تَطْلُبُونَ، وَ إِنِّی لاََعْلَمُ أَنَّكُمْ لاتَفِیئُونَ إِلَی خَیر، وَ إِنَّ فِیكُمْ مَنْ یطْرَحُ فِی الْقَلِیبِ، وَ مَنْ یحَزِّبُ الْاَحْزَابَ». ثُمَّ قَالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ: «یاأیتُهَا الشَّجَرَةُ إِنْ كُنْتِ تُؤْمِنِینَ بِال‍لّهِ وَ الْیوْمِ الْاخِرِ، وَ تَعْلَمِینَ أَنِّی رَسُولُ ال‍لّهِ، فَانْقَلِعِی بِعُرُوقِكِ حَتَّی تَقِفِی بَینَ یدَی بِإِذْنِ ال‍لّهِ». فَوَالَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لاَنْقَلَعَتْ بِعُرُوقِهَا، وَ جَاءَتْ وَ لَهَا دَوِی شَدِیدٌ، وَ قَصْفٌ كَقَصْفِ أَجْنِحَةِ الطَّیرِ; حَتَّی وَقَفَتْ بَینَ یدَی رَسُولِ ال‍لّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ مُرَفْرِفَةً، وَ أَلْقَتْ بِغُصْنِهَا الْاَعْلَی عَلَی رَسُولِ ال‍لّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ، وَ بِبَعْضِ أَغْصَانِهَا عَلَی مَنْكِبِی، وَ كُنْتُ عَنْ یمِینِهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ، فَلَمَّا نَظَرَ الْقَوْمُ إِلَی ذلِكَ قَالُوا عُلُوًّا وَاسْتِکْبَاراً: فَمُرْهَا فَلْیأْتِكَ نِصْفُهَا وَ یبْقَی نِصْفُهَا، فَأَمَرَهَا بِذلِكَ، فَأَقْبَلَ إِلَیهِ نِصْفُهَا كَأَعْجَبِ إِقْبَال وَ أَشَدِّهِ دَوِیاً، فَكَادَتْ تَلْتَفُّ بِرَسُولِ ال‍لّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ، فَقَالُوا كُفْراً وَ عُتُوّاً: فَمُرْ هذَا النِّصْفَ فَلْیرْجِعْ إِلَی نِصْفِهِ كَمَا كَانَ، فَأَمَرَهُ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ فَرَجَعَ; فقُلْتُ أَنَا: لاإِلهَ إِلاَّ ال‍لّهُ ; إِنِّی أَوَّلُ مُؤْمِن بِكَ یا رَسُولَ ال‍لّهِ، وَ أَوَّلُ مَنْ أَقَرَّ بِأَنَّ الشَّجَرَةَ فَعَلَتْ مَا فَعَلَتْ بِأَمْرِ ال‍لّهِ تَعَالَی تَصْدِیقاً بِنُبُوَّتِكَ، وَ إِجْلاَلاً لِكَلِمَتِكَ. فَقَالَ الْقَوْمُ كُلُّهُمْ: بَلْ سَاحِرٌ كَذَّابٌ، عَجِیبُ السِّحْرِ خفِیفٌ فِیهِ، وَ هَلْ یصَدِّقُكَ فِی أَمْرِكَ إِلاَّ مِثْلُ هذَا! (یعْنُونَنِی).

من با آن حضرت صلی الله علیه و آله بودم; که سران قریش نزد او آمدند و گفتند: ای محمّد تو ادعای بزرگی کرده ای; ادعایی که هیچ یک از پدران و خاندانت نکردند. ما از تو معجزه‌ای می‌خواهیم که اگر پاسخ مثبت پیش چشم ما به انجام برسانی، می‌دانیم که تو پیامبر و فرستاده خدایی و اگر انجام ندهی، خواهیم دانست، ساحر دروغگویی هستی.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خواسته شما چیست؟ گفتند: این درخت را (اشاره به درختی کردند که در آنجا بود) برای ما صدا زن، تا با تمام ریشه هایش کنده شود و پیش روی تو بایستد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خداوند بر هر چیزی تواناست. آیا اگر این کار را برای شما انجام دهم، ایمان می‌آورید و شهادت به حق خواهید داد، عرض کردند: آری، فرمود: من به زودی آنچه را می‌خواهید به شما نشان می‌دهم; ولی می‌دانم که شما به خیر و نیکی (و ایمان و تسلیم در برابر حق) باز نمی‌گردید، و نیز می‌دانم در میان شما کسی است که درون چاه (در سرزمین بدر) افکنده می‌شود (اشاره به جنازه‌های ابوجهل و عتبه و شیبه و امیة بن خلف است که در میدان بدر به چاه افکنده شدند) و نیز کسی است که احزاب را (برای جنگ با مسلمین) بسیج می‌کند (اشاره به ابوسفیان است).

سپس فرمود: ای درخت اگر به خدا و روز واپسین ایمان داری و می‌دانی که من رسول خدا هستم با ریشه‌ها از زمین کنده شو و نزد من آی و به فرمان خدا پیش روی من بایست!

سوگند به خدایی که او را به حق مبعوث کرد (با چشم خود دیدم) درخت با ریشه هایش از زمین کنده شد و حرکت کرد، در حالی که (بر اثر سرعت حرکت) طنین شدیدی داشت و صدایی همچون صدای بال پرندگان (در هنگام پرواز) از آن برمی‌خاست و در برابر رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار گرفت، در حالی که مانند پرندگان بال می‌زد و بعضی از شاخه‌های بالای آن، بر سر رسول خدا صلی الله علیه و آله سایه افکنده بود و بعضی دیگر بر دوش من، در حالی که در طرف راست پیامبر ایستاده بودم.

هنگامی که آن قوم (لجوج) این صحنه را مشاهده کردند، از روی برتری جویی و تکبّر گفتند: (اگر راست می‌گویی) دستور ده (درخت به جای خود برگردد و) نیمی از آن نزد تو آید و نیم دیگر در جای خود باقی بماند. (رسول خدا) به درخت امر فرمود که چنین کند، بلافاصله نیمی از آن درخت، با منظره‌ای شگفت آور و صدایی شدیدتر به سوی آن حضرت، حرکت کرد و آن قدر پیش آمد که نزدیک بود به آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم بپیچد.

(بار دیگر) آنها از روی کفر و سرکشی گفتند: دستور ده این نصف بازگردد و به نصف دیگر ملحق شود و به صورت نخستین درآید، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد و آن نصف به جای نخستین بازگشت.

در این هنگام من گفتم: لااله الا الله; ای رسول خدا! من نخستین کسی هستم که به تو ایمان آورده‌ام و نخستین کسی هستم که اقرار می‌کنم که آن درخت آنچه را انجام داد به فرمان خدا و برای تصدیق نبوّت تو و بزرگداشت سخن و برنامه‌ات بود; ولی تمام آن گروه گفتند: او ساحری دروغگوست، که سحر شگفت آور و ماهرانه‌ای دارد (سپس افزودند:) آیا تو را در این کار کسی جز امثال این منظورشان من بودم تصدیق می‌کند؟!

إِنِّی لَمِنْ قَوْم لاتَأْخُذُهُمْ فِی ال‍لّهِ لَوْمَةُ لاَئِم، سِیمَاهُمْ سِیمَا الصِّدِّیقِینَ، وَ كَلاَمُهُمْ كَلاَمُ الْاَبْرَارِ، عُمَّارُ ال‍لّیلِ وَ مَنَارُ النَّهَارِ. مُتَمَسِّكُونَ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ، یحْیونَ سُنَنَ ال‍لّهِ وَ سُنَنَ رَسُولِهِ; لایسْتَکْبِرُونَ وَ لایعْلُونَ، وَ لایغُلُّونَ وَ لایفْسِدُونَ. قُلُوبُهُمْ فِی الْجِنَانِ، وَ أَجْسَادُهُمْ فِی الْعَمَلِ.

من از کسانی هستم که در راه خدا از هیچ ملامتی هراس ندارند، از کسانی که سیمایشان سیمای صدیقان و گفتارشان گفتار نیکان است. از کسانی که شبها را با عبادت آباد می‌کنند و (در طریق هدایت مردم) روشنی بخش روزهایند، از کسانی که دست به ریسمان قرآن زده و سنّتهای خدا و رسولش را احیا می‌کنند، تکبّر نمیورزند و برتری جویی ندارند، خیانت نمی‌کنند و فساد به راه نمی‌اندازند، دلهایشان در بهشت و بدنهایشان در میدان عمل است.

پانویس

  1. به نقل: محمدی، المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه، جدول اختلاف نسخ انتهای کتاب، ص۲۳۵.
  2. راوندی، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، ج۲، ص۲۲۷.
  3. ابن میثم، شرح نهج البلاغة، ج۴، ص۲۳۴-۲۳۳؛ ترجمه شرح نهج البلاغه (ابن میثم)، ج۴، ص۴۰۲-۴۰۱.
  4. شهیدی، نهج البلاغه، ص۲۱۲.
  5. شهیدی، نهج البلاغه، ص۲۱۶.
  6. ترجمه و شرح نهج البلاغه، سیدعلی نقی فیض السلام، خطبه ۲۳۴، ج۴، ص۸۰۱.
  7. شهیدی، نهج البلاغه، صص۲۲۰-۲۲۱.
  8. شهیدی، نهج البلاغه، ص۲۱۸.
  9. شهیدی، نهج البلاغه، ص۲۱۹.
  10. شهیدی، نهج البلاغه، ص۲۱۱.
  11. شهیدی، نهج البلاغه، ص۲۱۵.
  12. شهیدی، نهج البلاغه، ص۲۱۴.
  13. شهیدی، نهج البلاغه، ص۲۱۶.
  14. شهیدی، نهج البلاغه، ص۲۱۷.
  15. شهیدی، نهج البلاغه، ص۲۱۸.
  16. شهیدی، نهج البلاغه، ص۲۲۲.
  17. شهیدی، نهج البلاغه، ص۲۲۲.
  18. شهیدی، نهج البلاغه، صص۲۲۲-۲۲۳.
  19. پیشگویی جنگ بدر است و چاهی که عتبه و شیبه، پسران ربیعه، و امیة، پسر عبدشمس، و ابوجهل و تنی چند دیگر را در آن افکندند. [شهیدی، نهج البلاغه، ص۵۰۳، پانویس شماره ۵۸.]
  20. ابوسفیان در جنگ خندق. [شهیدی، نهج البلاغه، ص۵۰۳، پانویس شماره ۵۹.]
  21. شهیدی، نهج البلاغه، صص۲۲۴-۲۲۳.
  22. مصادر نهج البلاغه، جلد ۳، صفحه ۵۶ به نقل از پیام امام امیرالمؤمنین، ج۷، ابتدای خطبه ۱۹۲ (قاصعه)
  23. استادی، کتابنامه نهج البلاغه، ص۳۳.

منابع

  • نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدی، تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۷۷.
  • ترجمه و شرح نهج البلاغه، سیدعلی نقی فیض السلام، تهران: مؤسسه چاپ و نشر تألیفات فیض الاسلام، انتشارات فقیه، ۱۳۷۹.
  • استادی، رضا، کتابنامه نهج البلاغه، تهران: بنیاد نهج البلاغه، ۱۳۵۹ش.
  • الراوندی، قطب الدین، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، تحقیق: السید عبد اللطیف الکوهکمری، قم: مکتبة آیة الله المرعشی العامة، ۱۴۰۶. (نسخه موجود در لوح فشرده کتابخانه اهل بیت(ع)، نسخه دوم).
  • محمدی، سیدکاظم، دشتی، محمد، المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه، قم: نشر امام علی(ع)، ۱۳۶۹.

پیوند به بیرون

  • منبع مقاله: